موجود نازنینی به نام بابا
با درویشی و مسکنت خانواده خود را روزی می رساند.
روزی صید سنگینی به دامش افتاد،
که گمان برد ماهی بزرگ و پر برکتی است
اما وقتی دام را به ساحل آورد و باز کرد
....
پرسيد:
شما را چه شده است ؟
عرض كرد:
وقتى نماز مغرب را با ما به جماعت برگزار فرموديد، سوره قارعه را تلاوت نموديد و من پيش خودم گفتم : بار الها! اگر از من نزد تو گناهى است كه اراده دارى مرا در قيامت به كيفر آن عذاب نمايى ، در آن عذاب تعجيل كن و در دنيا معذبم نما! بر اثر آن دعا چنين شدم كه ملاحظه مى فرماييد.
حضرت فرمودند:
بد سخنى به زبان آوردى ! چرا نگفتى بار الها! در دنيا به ما حسنه اعطا كن و در آخرت حسنه اعطا فرما و ما را از عذاب آخرت مصون و محفوظ بدار!
رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ(البقرة/201)
سپس رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درباره عارضه اش دعا نمود و آن شخص بهبودى يافت .
گلميشم عزت آلام خرمن غفرانوندن
...
محزون و گريان در آستان دارالشفايم يارب ببخشا
...
رحمووين درياسينه باخ شامل غفران ائله
...
با محبت باش واز دستي بگير
...
به راه خود هدايت كن خطا بي انتها دارم
...
روزى حضرت موسى براى مناجات به كوه طور مىرفت، شيطان هم به دنبالش روان بود، يكى از اعوان آن رجيم درگاه، به او گفت: مگر به اغواى موسى هم اميد دارى؟
گفت: پدرش را از بهشت راندم، اميد است كه بتوانم وى را نيز گمراه كنم!!
خود را به حضرت موسى رساند، موسى وى را با كلاهى هزار رنگ ديد، از رنگهاى كلاهش سؤال كرد، پاسخ داد: به اين رنگها دل مردم را برده و آنان را مىفريبم، اى موسى! براى تو هزار و پنج كلمه نصيحت دارم، گوش كن تا برايت بگويم كه تو را در اين مواعظ منفعت هست.
حضرت فرمودند: مرا به موعظه تونيازى نيست، جبرئيل نازل شد و عرضه داشت: پنج كلمه او را بشنو و از بقيه صرفنظر كن كه در بقيه گفتارش اغوا دارد، موسى ايستاد و فرمود بگو.
شيطان گفت: پنج عمل است كه خود من در آن پنج عمل متصدى فريب و اغواى مردمم و به اعوان و انصارم وانمىگذارم كه از عهده آن برنيايند.
1- به وقت غضب خود را به اولاد آدم میرسانم كه هيچ زمانى به اندازه وقت غضب تسلّط بر آنان ندارم، ممكن است به دو دقيقه غضب آنان را به قتل و يا گناهان ديگر بيندازم، پس در حال غضب خود را حفظ كن مبادا كه به هلاكت افتى.
2- در خود عجب و خود پسندى راه مده؛ زيرا عجب و تكبر مرا به اين تيرهبختى نشاند، در حدى كه رانده درگاه حق شدم و مورد لعن او و بندگانش قرار گرفتم.
3- با زن اجنبيه خلوت مكن كه من تمام قدرتم را براى به عصيان كشيدن تو به كار مىگيرم و كمتر كسى مىتواند در خلوت خود را حفظ كند.
4- تا مىتوانى با خداى خويش عهد و نذرى مبند كه من تا جايى كه قدرت دارم نمىگذارم كسى به عهدش پاى بند باشد و مخالفت نذر علاوه بر اين كه عصيان كرده مورد غضب خدا هم هست.
امابنا به حرفه کاری ام بیشتر در اینترنت گشت وگذاری دارم که درمیان این گشت وگذارها نامه ای توجه ام را به خودش جلب کرد.حتما این نامه را بخوانید شاید شما هم درگیر این مساله بوده اید:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ
اى اهل ايمان ! اگر بدكار بی تقوايى خبرى برايتان آورد ، خبرش را بررسى و تحقيق كنيد تا مباد از روى ناآگاهى ، گروهى را آسيب رسانيد و بر كرده خود پشيمان شويد...
حجرات آیه ششم
متن نامه را در ادامه مطلب بخوانید...
فراقي چکمه ين عاشيق، وصالين قدريني بيلمز
جميله اولمايان واصيل، جمالين قدريني بيلمز
شب اسراده قوسينين ايکي نصف ائيله دي آيي
بو معجزدن اولان غافيل، هلالين قدريني بيلمز
دوداغين سلسبيليندن خبردار اولمايان جانسيز
اونون ماهييتي اود دور، زلالين قدريني بيلمز
مدوّر نقطه ي خالون، ببک دن عينينه قوندي
ببک سيز قالسين اول گوزکي بو خالين قدريني بيلمز
نهالون اعتداليندان، اوتانار سدره و طوبي
بو قدي بنزه دن سروه، نهالين قدريني بيلمز
سني سندن ديلر کونلوم، نه دونيانين زر وگنجين
کي اول مالي سئون جانسيز، بو مالين قدريني بيلمز
اوزوندور پرده آللاهين يميني، کعبه سي، بيتي
يميني بيلمميش هر کيم شمالين قدريني بيلمز
گونش ماه تماميندن زواله اوغراشور هر گون
نه دن شول آفتابي بي زوالين قدريني بيلمز
لب لعلون وصاليندان جدا اولماق منه دوشمز
بو ذوقي بيلمه ين صوفي، بو حالين قدريني بيلمز
“نسيمي” صوفي دگيشمز غموندن گئيديگي شالي
کي اول صوفي صفاسيزدور بو شالين قدريني بيلمز
چون شب را صبح كرد و راه افتاد...
تقواى عملى از ديدگاه پيشواى متقيان على (عليه السلام)
1 - گفتار: گفتارشان راست و سنجيده است.
2 - لباس: در لباس، معتدل و ميانه رو هستند.
3 - مشى: در روش زندگى و در راه رفتن فروتن و متواضعاند.
4 - تقواى چشم: چشمان خويش را از آنچه خداوند بر آنها حرام نموده پوشيدهاند.
5 - تقواى گوش: گوشهاى خود را وقف شنيدن دانش سودمند ساختهاند.
6 - ثبات نفس: در بلا و آسايش حالشان يكسان است.
7 - اشتياق به لقاء الله: اگر روز مرگشان معين نبود، از شوق ثواب و خوف عقاب، روح آنان حتى براى لحظهاى هم در كالبدشان قرار نمىيافت.
8 - توجه به عظمت خالق: بزرگى و هيبت الهى، دل آنان را فرا گرفته است.
9 - كوچك ديدن مخلوق: خالق در دل آنان بزرگ و غير خالق در ديدگانشان كوچك است....
....
عبرت نامه-شاعر:استاد حاج حسين غفاري
اي بشر غافل اولما معنادن
فاصله دوتما نور تقوادن
سن اوزون تاج آفرينش سن
كه گلوبسن بهشت اعلادن
بويني چيگنينده باخما دنيايه
منفعت گزمه بو تماشادن
حقّيوه قانع اول حريص اولما
گوزيوي سيل اويان بو رويادن
عاقبت بير كفندي سهميه ن
طاقه طاقه قُماش دنيادن
لطفا براي مطالعه ودريافت فايل صوتي وتصويري اين شعر
به ادامه مطلب بروید...
در حالات مقدس اردبیلی رحمة الله علیه نقل کرده اند که مقدس اردبیلی یک شب سحر بلند شد دلو را داخل چاه می اندازد و بالا می کشد می بیند پر از طلا است. خداوند می خواست او را امتحان بکند. مقدس طلاها را داخل چاه برمی گرداند و رو به آسمان می کند که خدایا احمد از تو آب می خواهد نه طلا. من آب می خواهم که وضو بگیرم و با تو راز و نیاز بکنم. دوباره سطل را بالا می کشد می بیند طلاست. می گوید خدایا من طلا نمی خواهم من آب می خواهم. بار چهارم آب در می آید وضو می گیرد و برای مناجات می رود. برای او طلا قیمت نداشت. در جریان دیگری مقدس اردبیلی آخر شب از کنار حمامی رد می شد دید این حمام دار آتش و هیزم را داغ کرده و نشسته با خدا دارد مناجات و درد دل می کند. مقدس اردبیلی ایستاد دید دارد می گوید خدایا تو را شکر می کنم که سلطان نشدم اگر سلطان می شدم می دانم مسئولیتم زیاد می شد و ظلم می کردم. خدایا تو را شکر که ریاست به من ندادی. خدایا تو را شکر که ثروتمند نشدم. چون من گول می خوردم و مال مردم را می خوردم. خدایا شکر که من وزیر نشدم خدایا تو را شکر که من استاندار نشدم. خدایا شکر که مقدس اردبیلی نشدم. مقدس اردبیلی تا این را شنید تکان خورد. (گفتم ریا و شرک خیلی ریز و دقیق است مثل مورچه ای سیاه که روی سنگ سیاه در شب تاریک ظلمانی راه برود.) مقدس اردبیلی داخل می رود و سلام می کند و گرم می گیرد او هم نمی شناخت که این مقدس اردبیلی است. مقدس می گوید از چند دقیقه ی قبل اینجا بودم صدای مناجات شما را می شنیدم که دعای می کردی خدایا شکر که سلطان و وزیر و این ها نشدم این دعاهایت خوب بود اما یکی هم گفتی خدا را شکر که مقدس اردبیلی نشدم. می خواهم ببینم که مقدس اردبیلی چه جنایتی انجام داده که شما گقتی الحمدالله که مقدس اردبیلی نشدم. حمامچی گفت: مقدس اردبیلی هم کارش درست نیست. مقدس گفت: چطور؟ گفت: این هم یک چیزی قاطی دارد شرک و ریا دارد. گفت: یک داستانی برای مقدس اردبیل نقل می کنند می گویند یک شب نصف شب بلند شد می خواست نماز شب بخواند دلو را داخل چاه انداخت طلا درآمد سه بار طلا در آمد داخل چاه سرازیر کرد گفت خدایا من از تو آب می خواهم من با این چیزها گول نمی خورم. این طور چیزی می گویند درست است؟ مقدس گفت: درست است. (حمام چی نمی دانست این خود مقدس است.) حمامچی گفت: آن وقتی که این جریان برای او پیش آمد تنها بود یا کسی هم با او بود؟ مقدس گفت: تنها بود. گفت: اگر تنها بود چرا فردای آن روز این داستان در نجف پخش شد. حتما نشسته یک جا خودش تعریف کرده است....
...من رو يه جوون بسيجي وخوش سيما به اسارت گرفت.او بااصرار از من خواست كه كارت وپلاكم رو بهش بدم،حتي حاضر شد پول هم بده.وقتي اونها رو به او دادم،اصرار مي كرد كه حتما بايد راضي باشم.من هم به او گفتم در صورتي راضي ام كه علت اين كارو بهم بگه.اوچيزهايي رو به من گفت كه باورش سخت بود واصلا توي ذهنم نمي گنجيد.اون بسيجي گفت: من...

از يك اديبى روايت است كه به پسرش گفت:
پسر جانم برگير از اخلاق پسنديده پنج شماره و بپرهيز از شش خلق ناستوده، و عزت را در هفت صفت بجو، و بر هشت خصلت حريص باش، و اگر كامياب شوى در نه خصلت به بالاترین آرزو رسيدى، و اگر ده صفت را دارا شوى هر دو جهان را بدست آوردى.
::::: اما آن پنج بر گرفتنى: نرمش، و بخشش و انصاف دادن از خويش و بركنارى از آزار كردن و خوددارى از نكوهيدنست.
::::: و اما شش ناستوده متروك: پيروى از هوس، ستمگرى، گردنكشى، سخت دلى، بد زبانى و سست انگارى بسيار است.
::::: و اما آن هفت كه بعزت رسانند: پرداخت سپرده، رازدارى، دوستيابى، دوست نگهدارى و گذشت از لغزش و كوشيدن در انجام نياز مردم، و چشم پوشى نزد عذر خواهى ديگران.
::::: و اما آن هشت كه حرص بر آنها بايد: بزرگداشت صاحبان فضل، روش كريمان، همراهى بدان چه دارى، نگهدارى نعمت بشكرگزارى، بدست آوردن ثواب به شكيبائى، و چشم پوشى از لغزشهاى ياران، و تحمل ناگواريها و منت نهادن براى احسان بديگران.
::::: و اما آن نه كه بمقام والا رسانند: امر بمعروف، نهى از منكر، زبان ازبيهوده نگهداشتن، چشم از بيگانه برگرفتن، نيت پاك، ترحم بر مبتلا، دوستى با دينداران، سخت نگرفتن در كارها، رضا بقسمت.
::::: و اما آن ده كه دو جهان را بدست آورى: زهد در جهان حاضر، و آمادگى براى آنچه آيد، و پرياد كردن آنچه از دست رفته (مقصود اينست كه فرصتهاى خوبى را كه از دست رفته پرياد كند تا هميشه فرصت را غنيمت شمارد)پيوسته آمرزش خواستن، تقوى در دل داشتن، خشوع دل، پرياد كردن خدا و رضا به هر كار خدا سبحانه، چسبيدن براستگوئى و كار كردن بدان چه مايه نجات است.
منبع:گنجينه معارف شيعه-ترجمه كنز الفوائد و التعجب ج2 207 فصل: در ادب و اخلاق
مَردِ مَرد كيست؟
در حديث بسيار جالبي از امام سجاد عليه السلام در كتاب شريف بحار(74/184)آمده است؛
«اذا رَأيتُمْ الرَّجلُ قَدْ حَسُنَ سَمْتُهُ وَ هَدْيُهُ وَ تَماوَتَ في مَنْطِقِه وَ تخاضَعَ في حَرَكاتِهِ فَرُوَيداً لايَغُرُّكُمْ»
«هرگاه ديديد مردي را كه خوش برخورد است و هيئت و روش وي خوب است و از خود زهد و عبادت نشان ميدهد و درحركات خود خيلي شكسته نفسي مينمايد پس مهلت بدهيد و عجله نكنيد و شما را گول نزند»
(چرا؟)...
مقتضيات دنيا
نمونه اي از عدالت حضرت امیر المومنين علي ابن ابي طالب (علیه السلام) براي:
!!!! داعيان عدالت !!!!
هستند افرادي كه از بيان وگفتار خيلي خوب برخوردارند.موقع سخنراني به زيبايي سخن مي گويند وحرفهايشان دلرباست.چنان بياني دارند كه انسان را مجذوب خود مي كنند.به عنوان مثال در فيلم مختارنامه ديديم كه عبيد الله ابن زياد نمونه اي از اين گونه افراد بود كه درسخن گفتن وايراد كلمات خيلي فصيح وداراي بلاغت بود.خيلي دين دان بود،عالم به دين بود،ولي ديندار نبود.و افرادي كه در چنين جامعه اي زندگي مي كنند نقش ووجود حسين ابن علي(ع)راكاذب مي دانند.ابن زيادهايي هستندكه خوب حرف مي زنند و در موقع سخن خوب گريه و زاري مي كنند، خدا را به خوبي ندا مي زنند ولي درپشت پرده مي بيني كه اينها اصلا خدايي ندارند وبه هيچ خدايي ايمان ندارند.وخوبي آنها در ظاهر براي عوام فريبي بود....
تحقير مؤمن
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ حَقَّرَ مُؤْمِناً مِسْكِيناً لَمْ يَزَلِ اللَّهُ لَهُ حَاقِراً حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ مَحْقَرَتِهِ إِيَّاهُ
امام صادق عليه السّلام فرمود: هر كس مؤمن فقيرى را كوچك بشمارد، خداوند همواره او را كوچك شمارد تا زمانى كه او دست از تحقير مؤمن بردارد.
سَلوُنيِ قَبْل أَنْ تَفقِدوُني فلَأنا بطُرقِ السَماءِ اَعلمُ منّي بطرُقِ الارَضِ.
پيش از آنكه مرا از دست دهيد،ازمن سؤال كنيد،همانامن به راههاي آسمان داناترازراههاي زمين هستم.
«نهج البلاغه، خطبه 189»
امير المومنين عليه السلام براى مردم سخنرانى مى كرد، در ضمن سخنرانى فرمود:
مردم از من بپرسيد پيش از آن كه در بين شما نباشم ، به خدا سوگند! از هر چيز بپرسيد پاسخ خواهم گفت .
سعد بن وقاص به پا خاست و گفت :
اى اميرالمؤ منين ! چند تار مو در سر و ريش من است !
حضرت فرمود:
به خدا قسم ! دوستم رسول خدا به من فرموده بود تو همين سوال را از من خواهى كرد!
آنگاه فرمود:
اگر حقيقت را بگويم از من نمى پذيرى ، همين قدر بدان در بن هر موى سر و ريش تو شيطانى لانه كرده و در خانه تو گوساله اى (عمر بن سعد) است كه فرزندم حسين را مى كشد. عمر سعد در آن وقت كودكى بود كه بر سر چهار دست و پا راه مى رفت .
بحار: ج 10، ص 125.