هفت سین فاطمیه

رسیده عید و دلها شاد و خرم
همه در فکر دیدارند با هم
همه آماده اند سفره بچینند
به فکر سفره های هفت سینند
منم در سفره دارم هفت سین را
ولی توام شده با داغ زهرا
بود سین نخستین ، سیلی کین
به روی مادرم با دست سنگین
ببین بر سفره سین دومم را
که سویی نیست در چشمان زهرا
بگویم سین سوم تا بسوزی
که مادر سوخت بین کینه توزی
از این ماتم دل حیدر غمین است
که سین چهارمم سقط جنین است
به روی سفره سین پنجم اینست
سر سجاده اش زینب حزین است
شده سفره پر از اشک شبانه
ششم سین مانده سوت و کور خانه
چه گویم ای عزیز از سین آخر
بود آن سینه ی مجروح مادر

منبع:روح الامین

متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات- بیست و چهارم اسفند 91 (91/12/24)

متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-بیست و چهارم اسفند 91 (91/12/24)

تاریخ شروع مسابقه:91/12/24

تاریخ پایان مسابقه:91/01/07

... يك پدري به بچه‌اش گفته بود پنير نخور خر مي‌شوي! ما رفتيم خانه‌ي اين پدر مهماني، شروع كرديم به پنير خوردن. بچه آمد گفت: حاج آقا پنير نخور، خر مي‌شوي! ما خيلي خنديديم و فهميديم اين را پدر او گفته، اين هم از روي سادگي به من مي‌گويد. بعد اين بزرگ شد و گفتم و بچه گفت: حاج آقا من بچه بودم، اين را به تو گفتم. تو چرا اين را در سر من مي‌زني؟ خوب بس است ديگر! من بچه بودم يك چيزي گفتم. گاهي در دنياي بچگي يك كسي يك چيزي مي‌گويد، بايد مواظب باشيم.

متن کامل+جوابها:در ادامه متن...

براي شركت در مسابقه كليك كنيد

ادامه نوشته

متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات- هفدهم  اسفند 91 (91/12/17)

متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-هفدهم اسفند 91 (91/12/17)

تاریخ شروع مسابقه:91/12/17

تاریخ پایان مسابقه:91/12/23

... يكي از راه‌هاي رشد اين است كه انسان حرف‌هاي ديگر را بشنود، روي حرف‌هايش فكر كند و بگويد آقا اين را كه تو گفتي، بر وزن اين، اينها را هم من اضافه كردم. «أَعْلَمِ النَّاسِ» با سوادترين مردم كسي است كه «جَمَعَ عِلْمَ النَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ» (بحارالانوار/ج1/ص197) يعني علم ديگران را جمع كند و خودش هم يك چيزي را اضافه كند. حالا هركس پاي تلويزيون نشسته فكر كند من چه چيزي را جا انداختم. او هم با فكر خودش يك چيزهايي را اضافه كند يك بحث قشنگي مي‌شود. شايد در حد يك كتاب شود...

متن کامل+جوابها:در ادامه متن...

براي شركت در مسابقه كليك كنيد

ادامه نوشته

داد و عدالت!!

روز گذشته كه آن را پيدا كردم فهميدم از آن سرباز يا رزمنده اى كهنه كار است . آثار نيزه و شمشير زيادى رويش بود؛ گويى به جاى سپر استفاده شده بود!
تصميم گرفتم بفروشمش ! چون مسيحى بودم و بين مسلمانان زندگى مى كردم ، نيازى به آن نداشتم !
در بازار شخصى جلو آمد. فكر كردم مشترى است . زره را ورانداز كرد و گفت :
اين را از كجا آورده اى ؟

ادامه نوشته

متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات- دهم اسفند 91 (91/12/10)

متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-دهم اسفند 91 (91/12/10)

تاریخ شروع مسابقه:91/12/10

تاریخ پایان مسابقه:91/12/16

... امام صادق تا متوجه شد كه وضع گندم خوب نيست. فرمود: ديگر غذاي گندم نخوريد. گندم و جو را مخلوط كنيد. گفتند: آقا وضع مردم بدتر شد. گفت: پس ديگر، هزينه را پايين بياوريد. روز به روز مي‌پرسيد وضع مردم چطور است؟ هرچه وضع مردم كمرنگ مي‌شد، او هم زندگي‌اش را كمرنگ مي‌كرد. اين سيره‌ي ائمه بوده، سبك زندگي اينطور بوده.

ما گاهي وقت‌ها حرص مي‌زنيم. يك كيلو شكر مي‌خواهيم ولي فكر مي‌كنيم شكر در اين ماه نباشد. مي‌گوييم: چهار كيلو بده. تحريم اقتصادي امريكا است. خودمان هم با بي‌رحمي خودمان را تحريم مي‌كنيم. يعني من كه مي‌خواهم نيم كيلو شكر بخرم، ده كيلو بخرم. با نه كيلو و نيم آن حق بيست نفر ديگر را هم از بين ببرم. يعني ما گاهي وقت‌ها به خاطر حرصمان در خط آمريكا قرار مي‌گيريم. انسان مردم را دوست داشته باشد. حديث داريم هركسي را ديدي، دوستش داشته باش. چون يا سنش از تو بيشتر است، بگو: خوب سنش بيشتر است، عبادتش از من بيشتر است. اگر سنش كمتر است، بگو از من بهتر است. چون سنش كمتر است، گناهش كمتر است. اگر هم سن خودت است، بگو: خيلي خوب، ما هم سن هستيم. ولي من لغزش‌هاي خودم را مي‌دانم. گناهان خودم را سراغ دارم. گناهي از او سراغ ندارم....


متن کامل+جوابها:در ادامه متن...

براي شركت در مسابقه كليك كنيد

ادامه نوشته

متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات- سوم اسفند 91 (91/12/03)

متن درسهایی ازقرآن به همراه پاسخ سوالات-سوم اسفند 91 (91/12/03)

تاریخ شروع مسابقه:91/12/03

تاریخ پایان مسابقه:91/12/09

...گاهي وقت‌ها انسان را غرور مي‌گيرد. وقتي آدم گفت من، گرفتار مي‌شود. غرور و تكبر باعث مي‌شود انسان گناه كند.و حال آنكه قرآن مي‌گويد: تو كيستي؟ ما آدم‌هايي را داريم ده برابر تو زور داشتند، دماغشان را به خاك ماليديم. «وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُم» (سبأ/45) معشار از عشر است، عشر يعني ده. «وَ ما بَلَغُوا» يعني اينهايي كه من من مي‌كنند، «ما بَلَغُوا» نرسيدند، «مِعْشارَ ما آتَيْناهُم» يعني يك دهم فلاني هم نبود. آن كه ده برابر تو بود، دماغش را به خاك ماليديم، تو كه چيزي نيستي....

متن کامل+جوابها:در ادامه متن...

براي شركت در مسابقه كليك كنيد

ادامه نوشته

موعظه خدا به پیامبرش

خداى عز و جل بسوى پيامبرى از پيامبرانش وحى فرستاد كه هر گاه بامداد كردى اوّل چيزى كه بتو رو آورد آن را بخور، دومى را پنهان كن، بسومى رو بياور، چهارمى را نااميد مكن، از پنجمى فرار كن.

چون شب را صبح كرد و راه افتاد...


ادامه نوشته

گاو الاغ‏ كش‏

دو نفر مرد حضور رسول خدا ص آمده در باره گاوى كه الاغى را كشته داورى خواستند يكى از آن دو عرضكردند يا رسول اللَّه گاو اين مرد، الاغ مرا كشته رسول خدا فرمود پيش ابو بكر برويد و داورى خود را از او بخواهيد آنها پيش نامبرده آمده قصه خود را بيان كردند ابو بكر گفت با بودن رسول خدا ص چگونه پيش من آمديد گفتند خود آن جناب ما را پيش تو فرستاده ابو بكر كه چاره را منحصر ديده و پاسخى نداشت جواب داد چارپائى چارپاى ديگر را نابود كرده بصاحب آن حقى تعلق نميگيرد.

آن دو خدمت پيغمبر ص مراجعت كرده قضيه را بعرض رسانيده رسول خدا فرمود پيش عمر برويد و از او داورى بخواهيد و حكايت خود را براى او بگوئيد آنها پيش عمر آمده و پيش‏آمد خود را نقل كردند عمر گفت با بودن رسول خدا ص چگونه پيش من آمديد گفتند خود پيغمبر ما را امر كرد پيش تو بيائيم پرسيد چگونه نزد ابو بكر نرفتيد گفتند قبل از آمدن پيش تو حضور وى رفتيم پرسيد در اين باره چه حكومتى كرد گفتند چنين و چنان گفت پاسخ داد منهم بغير از قضاوت او داورى ديگرى ندارم چه آنكه هر دوى ما از يك جا آب ميخوريم آن دو حضور پيغمبر اكرم شرفياب شده قضيه را بعرض رسانيدند رسول خدا ص فرمود حضور على شرفياب شده حكايت بعرض او رسانيد تا ميان شما داورى فرمايد.

آن دو مرد حضور حضرت سلطان الأولياء شرفياب شده حكايت خود را بخاكپاى همايون او عرضه داشتند فرمود اگر گاو بطويله الاغ وارد شده و او را كشته بايد بهاء الاغ بصاحبش داده شود و اگرالاغ به محل گاو وارد گرديده و از پاى درآمده حقى بصاحب گاو تعلق نميگيرد آن دو پس از شنيدن حكومت على كه ديگران بسهل انگارى و مسخرگى گذراندند حضور پيغمبر اكرم ص برگشته و قضيه را باطلاع ذات اقدس او رسانيدند رسول خدا ص فرمود على بن ابى طالب قضاوت الهى نمود آنگاه خدا را ستايش كرد كه در خاندان او داورى را مانند داود نبى قرار داده.


ارشاد-ترجمه ساعدى خراسانى ص 185 و 186