موضوع: بسيج، ادامه دهنده راه امام حسين(عليه‌السلام)

تاريخ پخش:  30/08/92

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

عزيزان بيننده پاي تلويزيون بحث را زماني مي‌بينند که هفته‌ي بسيج آغاز شده است. کلمه‌ي بسيج و در کنار عاشورا و محرم يک برنامه‌اي را مقداري کار کردم.

بسيج يک خصوصياتي دارد. البته بسيج هم که مي‌گويم قشر خاصي نيست که حالا رسماً بسيجي هستند، خيلي از افراد هرکس يک کاري را بدون ادعا، ارزان و مخلصانه بکند اسمش بسيجي است حالا چه چفيه داشته باشد، چه نداشته باشد. منتهي خوب يک بسيج آرم دار داريم، همين عزيزاني که در سپاه هستند، در بسيج هستند، آرم دارند، افرادي هم هستند ممکن است زن خانه‌دار باشد، ولي تمام حرکاتش بسيجي است، يعني در کار منتظر دعوت نيست. منتظر مأموريت نيست. اضافه‌کار نيست. يعني وقتي تشخيص داد که اين کار را خدا راضي است سر از پا نمي‌شناسد. يک زن خانه‌دار باشد، يک نجار باشد.

بنابراين عزيزاني که پاي تلويزيون هستند نگويند: اين بحث براي بسيجي‌هاست! بلند شويم برويم اين به درد ما نمي‌خورد. آخر گاهي وقت‌ها يک قشر خاصي که مي‌نشينند، قشرهاي ديگر مي‌گويند... يکوقتي در نماز جمعه‌اي بودم، ديدم که آن مجري گفت: رهبر بسيجيان، مقام معظم رهبري را گفت: رهبر بسيجيان! رفتم پيش او گفتم: چرا گفتي رهبر بسيجيان؟ ايشان رهبر همه است. وقتي گفتي رهبر بسيجيان خوب افرادي فکر مي‌کنند که پس ايشان رهبر ما نيست.

نگاه ما بايد، من به بعضي مداحان هم که مي‌گويند: پروردگارا کساني که در اين هيأت سينه زدند، بيامرز. مي‌گويم: چرا اينطور مي‌گويي؟ بگو: خدا هرکس در تاريخ عزاداري کرده است، حالا چه در اين هيأت و چه در هيأت ديگر. چرا تنگ نگاه مي‌کنيد. باز نگاه کنيد. بسيج مشخصاتي دارد.

1- اخلاص در كار و دوري از نام و عنوان

اخلاص، امام حسين فرمود: من که کربلا مي‌روم، براي کشورگشايي نمي‌روم. براي قدرت‌نمايي نمي‌روم. براي لذت و عياشي نمي‌روم. دنيا جنگ‌هايش يا براي فروش اسلحه است. يا براي قدرت‌نمايي است. يا براي نفت است. براي معادن است. براي انتقام است. براي هوس است. جنگ‌هاي دنيا اين است. ولي امام حسين فرمود: «لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِرا» (بحارالانوار/ج44/ص329) من براي اهداف مادي نرفتم. قرآن مي‌گويد: ما بهشت را به کساني مي‌هيم که هدفشان خودنمايي نباشد. «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» (قصص/83) اين آيه‌ي قرآن است. نقل شد که حضرت امام وقتي درس اخلاق مي‌گفته در قم، آخر درسش يا اول بحثش اين آيه‌ي قرآن را مي‌خوانده است. «لا يُريدُونَ» يعني قصد ندارند. برتري در زمين را. يعني نمي‌خواهد خودنمايي، برتري، استکبار، زهر چشم بگيرد. «لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً».

«وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِما» (بحارالانوار/ج44/ص329) امام حسين فرمود: کربلا مي‌روم. تا «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ» هدفم اين است که معروف را امر کنم. جالب اين است که نگفت: «اني امرت بالمعروف» گفت: «اني اريد ان آمر». امام حسين نگفت: من امر به معروف مي‌کنم. گفت: من مي‌خواهم امر به معروف کنم. «اني اُريدُ» يعني انسان بايد قصد داشته باشد، ولو موفق نشود. شما تصميم بگير، نمازها را با جماعت بخوان. حالا يکوقت هم در مسجد بسته است. آقا نيست. راه بسته است. جاده خراب است. ما هرجا که مي‌توانيم کار کنيم بايد بکنيم، هرجا هم که نمي‌توانيم کار کنيم بايد اراده کنيم. من بايد نيتم اين باشد که تا آخر عمر براي مردم قرآن و حديث بگويم. حالا امروز سکته کردم، تمام شد ولي نيت من تا آخر عمر باشد. يعني نيت را محدوديت نداشته باشيم.

2- نيت و انگيزه خدمت به همه‌ي انسان‌ها

در نيت، در دعا داريم «وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي‏» (صحيفه سجاديه/ص92) پولم کم است، نيتم که کم نيست. «وفِّر» وفور، زياد. نيت‌هايتان ميليوني باشد. بارها گفتم: صدقه که مي‌دهيد براي سلامتي خودت نباشد، براي سلامتي همه‌ي انس و جن باشد. دعا هم که مي‌کني، من نگو. بگو: ما، در نماز حق نداري السلام عَلَي بگويي، بايد بگويي: السلام علينا... حتي فرادي هم نماز مي‌خواني حق نداري بگويي: «اياک اَعبُد و اياک استعين» بايد بگويي: «اياک نعبد» يعني من نماينده‌ي همه‌ي بشريت هستم. «نَعبُد»، «نستعين» حق نداري در نماز بگويي: «سمع الله لحمدي» بايد بگويي: «سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ». «مَنْ حَمِدَهُ» يعني هرکس در طول تاريخ حمد كرده است... نگاهتان بالاي ميليارد باشد.

سلام و صلوات خدا بر امام. فرمود: ما بايد پايگاه‌هاي بسيج را در کره‌ي زمين ايجاد کنيم. مي‌خواست دفتر بسيج در کره‌ي زمين باشد. البته شد. الآن در همه‌ي کشورها بدون اينکه ما دخالت کنيم، خودشان... سيد حسن نصر الله نفس بسيج به او خورد اينطور شد.

ديگران پول مي‌گيرند بمباران مي‌کنند. «صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ» (بقره/18) کر و کور. پول مي‌گيرد بمباران مي‌کند. بين هفته‌ي بسيج و عاشورا هستيم. امام حسين خبر داريد، سه تا سخنراني در عاشورا کرد. از صبح تا ظهر سه تا سخنراني کوتاه کرد. ديگران هم که سخنراني کردند مجموعاً از صبح تا ظهر ده تا سخنراني شد. سخنراني کوتاه. يعني بدانيد من چه کسي هستم. هدف چيه؟ شما که هستيد؟ دنبال که مي‌رويد؟ بله قربان‌گوي که هستيد؟ بدانيد «أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصيرَة» (يوسف/108) قرآن مي‌گويد: ‌آدم کاري که مي‌کند بايد بصيرت داشته باشد. پول بگير و بمباران کن که احمقانه‌ترين کار است.

3- دفاع از حق، هدف عالي بسيج

جنگ‌هاي اسلام براي چيه؟ دفاع از حق، قرآن مي‌گويد: اگر ديديد دو گروه با هم دعوا مي‌کنند، اصلاح کنيد اگر يک کسي گردن‌کلفتي مي‌کند، همه بسيج شويد عليه او... اي کاش اين کلمه‌ي بسيجي که مي‌گويم نخواهد شد يک چنين چيزي. حالا آرزو است ديگر، در تلويزيون آرزوهايمان را مي‌گوييم. مي‌گويند: آرزو بر پيرها عيب نيست. آرزوي ما اين است که يک زمان حکومت اسلامي بسيج شود براي اينکه ازدواج را آسان کند. ازدواج را آسان کند. اين يک کار بسيجي است. قرآن هم مي‌گويد: همه‌تان بسيج شويد. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُم‏» (نور/32) «وَ أَنْكِحُوا» نمي‌گويد: حاکم يا پدر و مادر، همه‌ي امت به پا خيزيد، براي ازدواج. مسأله‌ي ازدواج را حل کنيد. «وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُم‏ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُم‏».

بسيج شويم راجع به اينکه همه يار نماز باشيم. بسيج جمهوري اسلامي ياوران نماز شوند. همانطور که بسيجي هستند، «بِسْمِ اللَّهِ‏» اين مسجد بايد پر شود. خدا نکند يکوقت مردم سر نماز باشند، چراغ اتاق بسيج روشن باشد، دارند اختلاط مي‌کنند. اين معلوم مي‌شود خط را گم کرده است. بسيج يعني ياور نماز. تمام دفاتر بسيج در مساجد وقت نماز بايد چراغش خاموش باشد. حالا اگر اسلحه‌اي است و امنيت است يکي بايد بيدار باشد. يکي آنجا باشد، ولي نبايد در مسجد جماعت مي‌خوانند، بسيجي‌ها در اتاق دارند حرف مي‌زنند. پس اين چه بسيجي شد. شما بايد ياور نماز باشيد. ياور علم باشيد. ببينيد بسيج يکبار مصرف نيست، که تا جنگ است بسيج است، جنگ که شد، يکبار يک کار ديگر هم بود همه شرکت کردند در قطره‌ي فلج اطفال. هر هفته‌اي، دو هفته‌اي يکبار يک کاري کنيد. الآن بسيج است، «بِسْمِ اللَّهِ‏»... پايگاه‌هاي مقاومت بسيج نگاه کنند در اين محله چند تا پيرزن و پيرمرد هستند که واقعاً تنهايي زندگي مي‌کنند و پير هستند. بگوييد: خانم، آقا، روزهاي برفي ما برف‌هاي خانه‌ي تو را پايين مي‌کنيم. مي‌گويي: مگر من نوکرش هستم. به ما چه؟ به ما ابلاغ نشده. بسيجي يعني چه؟ يعني منتظر ابلاغ نباش. پير هست، برف هم آمده، برو برفش را پارو کن. پولدار است! شما برف را پايين کن، يکوقت مي‌بيني مي‌گويد: آقا من مي‌خواهم خانه‌ام را وقف بسيج کنم. مردم جبران مي‌کنند. مردم ما خيلي مردم خوبي هستند. براي آنها وضو بگيري، برايت غسل مي‌کنند.

تابستان مي‌شود، بچه‌هاي منطقه، هرکدام از نظر علمي عقب مانده‌اند، بسيج بيايد کلاس‌هاي تقويتي بگذارد. بسيج يعني يک آچار فرانسه. هرکاري در جمهوري اسلامي زمين است.

بسيج خادم است نه حاکم. همين سواد آموزي را بسيج مي‌تواند حل کند. يکوقت هم آمدند با من صحبت کردند منتهي آن زمان من شک داشتم. مي‌گفتم با چه اهرمي اينها مي‌خواهند حل کنند.

يکوقت فرمانده‌ي بسيج تشريف آوردند نهضت سواد آموزي گفتند: ما مي‌توانيم سواد آموزي را حل کنيم. گفتند: اهرمت چيه؟ با چه پولي، با چه زوري، با چه آموزشي؟ من شک داشتم. البته هنوز هم شک دارم. اگر دوره‌اش را ببينيد، مي‌توانيد. چون هرکاري را هم نمي‌شود گفت: آمپول است به من بزن! کجا مي‌خواهي بزني؟ نمي‌شود گفت اين آمپول زن زد، من هم بزنم. گاهي وقت‌ها ممکن است متخصص هم باشد، ناشي باشد.

يکوقت ما مريض شديم. ما را بيمارستان بردند. پژشک‌ها وقتي فهميدند ما مريض شديم روي حساب اينکه با تلويزيون آشنا بودند و به ما علاقه داشتند همه دور ما جمع شدند و اين رگ ما را پيدا نکردند. هي زدند، آخ آخ آخ آخ! يکي ديگر آخ آخ آخ! آخر گفتم: آقا شما تخصص‌تان را کنار بگذاريد. شهرت قرائتي را هم کنار بگذاريد. يک پارچه روي من بپوشانيد. بگوييد: آقا يک کارگر معمولي مريض شده، يک آمپول زن معمولي مي‌آيد رگ را پيدا مي‌کند. اينها چون خيلي آمپول را غلط زده بودند، خودشان خيلي خجالت کشيدند، يک پارچه روي ما کشيدند و کنار رفتند. ما هم يک پارچه رويمان کشيديم، و يک آمپول زن ساده آمد آمپول زد و رفت. گاهي هم يکبار به هواي اينکه هارت و هورت است بيشتر خرابش مي‌کنيم. يعني مثل اينهايي که مي‌خواهند يک همسر درجه يک بگيرند. آن کسي که مي‌خواهد همسر درجه يک بگيرد، 35 ساله است و هنوز دختر پيدا نکرده است. يا اين خانم‌هايي که حالا يک ليسانس گرفتند فکر مي‌کنند علي آباد شهري است. مي‌گويند: نه! من ليسانس هستم شوهرم ديپلم باشد!؟ من که ليسانس هستم بايد شوهرم هيچي... مي‌ماند پير دختر مي‌شود و ديگر شوهر هم نيست. لفتش ندهيد. بسيج يعني پا به کار، چابک، ارزان...   

4- برچيده شدن فتنه‌ها، با حضور بسيج در صحنه

جنگ‌هاي بسيج، 1- براي خدا 2- براي محو فتنه. قرآن مي‌گويد: بجنگيد، «حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَة» (بقره/193) بجنگيد براي اينکه فتنه را از بين ببريد. شرک، بسيج جنگش براي دفاع از حق و مظلومين است. قرآن يک آيه دارد مي‌گويد: «وَ ما لَكُمْ لا تُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفين‏» (نساء/75) چرا يک عده که مستضعف هستند شما حامي مستضعفين نيستيد. جزء قانون اساسي ما اين است که جمهوري اسلامي حامي مستضعفين کره‌ي زمين است، هرجا که بتواند.

بسيج دفاعش براي تنبيه ياغي است. اگر دو گروه با هم درگير شدند، مي‌گويد: «فَقاتِلُوا الَّتي‏ تَبْغي‏» (حجرات/9) تَبغي با (غ)، يعني بغي، باغي. باغي با (غ) يعني متجاوز. «فَقاتِلُوا» بکشيد، چه کسي را؟ آن کسي را که تبغي، زماني که صدام به ما حمله کرد، چند تا رئيس جمهور با هم خدمت امام آمدند. اينها رئيس جمهورهاي کشورهاي اسلامي بودند. آمدند براي آشتي، امام فرمود: در ذهنم اين است. اگر اشتباه نکنم. امام فرمود: شما رئيس جمهورهاي کشورهاي اسلامي هستيد. قرآن به شما گفته: اگر ديديد گروهي به گروهي حمله کرد، «فَقاتِلُوا» بسيج شويد، «الَّتي‏ تَبْغي» بسيج شويد آن متجاوز را بشکنيد. شما نزد من آمديد که صلح کنم؟ شما بايد صدام را بکشيد. رژيم صدام را بايد نابود کنيد. قرآن مي‌گويد: اگر مسلمان هستيد، اگر گروهي به گروهي حمله کرد و تجاوز کرد، همه‌ي کشورهاي اسلامي بسيج شويد براي شکستن طاغوت. عربي‌هايي که مي‌خوانم قرآن است. «فَقاتِلُوا» به قتل برسانيد، «الَّتي‏ تَبْغي‏» شما چرا آمده‌ايد که ميانجي‌گري کنيد. اينجا جاي ميانجي‌گري نيست. آيه براي اصلاح ذات‌البين داريم ولي جايش اينجا نيست.

من يکوقت به کسي دعوا کردم. يکي از اين آقايان آمد گفت: آقاي قرائتي «قَوْلاً لَيِّنا» (طه/44) گفتم: «قَوْلاً لَيِّنا» براي فرعون است و آن هم بار اول. دفعه‌ي دهم «لَينا» نيست. دفعه‌ي دهم گفت: «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ» (توبه/73) داد بزن. خود قرآن مي‌داني چقدر گفته: «تَبَّتْ يَدا أَبي‏ لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1)‏، «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ» (بروج/4) مرگ بر اصحاب اخدود، بريده باد دست ابي لهب! «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّه‏» (صف/3)

زينب کبري مي‌دانيد در کوفه و شام چه سخنراني کرد؟ سخنراني نبود، اين موشک بود. خبرنگار عراقي يک تخته کفش پرت کرد خيلي برايش هياهو کردند. آفرين! آفرين، اين لنگه کفش را من حساب کردم هفت ثانيه کشيد. دو تا لنگه کفش هفت ثانيه کشيد. يک ساعت و نيم زينب کبري خطبه خواند، خطبه‌هايي که بني اميه را منفجر مي‌کرد. به يزيد گفت: يزيد، خيلي نزد من پست هستي. «اني لاستصغرک» من تو را صغير مي‌دانم. تو کسي نيستي. اينها موشک بود. خيلي مهم بود. بسيج، مسلمان بايد پا به رکاب باشد. «فَقاتِلُوا الَّتي‏ تَبْغي‏».

5- ترس و رعب دشمن از قدرت بسيج و بسيجيان

بسيج بايد دشمن خدا را بترساند. «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّه‏» (انفال/60) کمک کنيد... «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّه‏» دشمن خدا را بايد بترسانيد. جرأت نکنند. به لطف خدا، به لطف خدا الآن جمهوري اسلامي يک قدرتي است در دنيا. پس حرف اول ما اين بود که اهداف فرق مي‌کند. هدف بسيجي کشور گشايي، خودنمايي، زور، تصاحب، استثمار نيست. هدفش اگر هم اسلحه دست مي‌گيرد، يا براي دفاع از مکتبش است، يا براي دفاع از ناموسش است. يا براي دفاع از وطنش است. دفاع از وطن هم در راه خدا است. چون قرآن مي‌گويد: «نُقاتِلَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا» (بقره/246) چون اينها خانه‌ي ما را گرفتند، ما بايد با اينها بجنگيم، بعد مي‌گويد: «في‏ سَبيلِ اللَّهِ» کلمه‌ي «في‏ سَبيلِ اللَّهِ» با کلمه‌ي «أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا» به هم چسبيده است. اين يعني چه؟ يعني اگر کسي خانه‌ات را از تو گرفت، تو در راه دفاع از خانه‌ات هم کشته شدي، اين کشته شدن هم در راه خداست. آخر بعضي‌ها مي‌گويند: آدم بايد برود براي خدا بجنگد. نه قرآن مي‌گويد: دفاع از وطن هم دفاع از راه خداست. آيه؟ آيه‌اش اين است. «أُخْرِجْنا مِنْ دِيارِنا وَ أَبْنائِنا» حال که «أُخْرِجْنا» پس مي‌خواهيم بجنگيم در راه خدا. خوب يک صلواتي بفرستيد بحث را... (صلوات حضار)

عرض کنم به حضور جنابعالي که چند تا تذکر بدهم. يکي اينکه يک کلماتي را به شما گفتند و خودتان هم گاهي گفتيد. خواهش مي‌کنم اين کلمه را ديگر نگوييد. من خودم چند بار اين کلمه را شنيدم. مي‌گويند: بسيجي بي‌ترمز است. شما هم شنيديد؟ اين خيلي بد است. من نمي‌دانم گاهي يک دستي است براي تحقير. راجع به اميرالمؤمنين هم يک کلمات زشتي گفته شده است. مثلاً مي‌گويند: علي وَرجه! علي يک! مثلاً هرجا هورا مي‌کشند، مي‌گويند: علي يک کشيد! علي وَرجه! اين آدم فکر مي‌کند يک دستي در کار است. ما بي‌ترمز نداريم. خيلي هم ترمز ما سفت است. قرآن مي‌گويد: وقتي گفتيم: «كُفُّوا أَيْدِيَكُم‏» (نساء/77) ايست ايست! برو برو، بايست، بايست. هرکسي يک خطري دارد. خطرهاي شما را هم بايد تذکر داده شود.

اول اينکه کارها بايد مبنا داشته باشد. قرآن مي‌فرمايد: بعضي شعرا «في‏ كُلِّ وادٍ يَهيمُونَ» (شعرا/225) در هر وادي سرگردان هستند. يعني کار شما مبنا داشته باشد. به چه دليل؟ نمونه‌ي کار بسيجي و تذکراتي که مي‌خواهم خدمت شما بدهم.

شما حساب کنيد همين چفيه‌اي که شما مي‌اندازيد. اين چفيه با اينکه چفيه است، همه کاري از اين برمي‌آيد. در جبهه گاهي وقت‌ها آتل مي‌شود، دست شکسته است. عرقش را پاک مي‌کند. سجاده، حوله، دستمال، ماسک مي‌شود براي گاز، يعني آدم نگاه مي‌کند اين چفيه همه کاره بود. ارزان، پا به رکاب، چابک! در چابکي بسيجي يک آيه دارم برايتان بخوانم. آيه‌ي سوره‌ِ نساء آيه‌ي 101 است. يک صلوات بفرستيد. (صلوات حضار)

6- حضور فعال بسيجيان در عرصه‌هاي عبادي و ديني

پيغمبر رفت وارد مدينه شود بعد از چند سالي که هجرت به مدينه کرده بود رفت وارد مکه شود. مکه هنوز دست مشرکين بود. فهميدند مسلمان‌ها مي‌خواهند مکه بيايند، بيرون آمدند گفتند: نمي‌گذاريم مکه بياييد، مکه دست ما است، در اختيار مشرکين است، نمي‌گذاريم شما بياييد. نزديک بود جنگ شود. جنگ نشد، صلح شد، اسم صلحش، صلح حديبيه بود. در آنجا که مشرکين و مسلمين در برخورد روبروي هم شدند، بحث نماز شد و پيغمبر رفت پيش‌نماز شد و همه هم اقتدا کردند. رهبر مشرکين نماز اينها را ديد و گفت: ما چرا به اينها دعوا مي‌کنيم؟ بعداً که مي‌خواهند نماز بخوانند، ده دقيقه‌اي کلک همه را مي‌کنيم. اينها مراسم خوبي دارند. همه با هم روي خاک مي‌افتند. خوب رگبار ببند. يک چنين طرحي را رئيس مشرکين در ذهنش آمد. آيه نازل شد، آيه‌ي 102 سوره‌ي نساء. «وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ» وقتي پيغمبر تو در اينها هستي و مي‌خواهي نماز بخواني، همه اقتدا نکنند. در جبهه که نبايد همه نماز جماعت بروند. «فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ» يک طايفه‌اي از شما اقتدا کنند. اين طايفه‌اي هم که اقتدا مي‌کنند، شمشير بغلشان باشد. شمشير کنارشان باشد بگويند: «اللَّهُ أَكْبَر»! با شمشير اقتدا کنند. «فَإِذا سَجَدُوا» که وقتي اينها سجده مي‌کنند، به رگبار بسته نشوند. «فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ» پشت سر اينها يک عده پست بدهند، يک عده سر شيفت و يک عده اقتدا کنند. خوب يک رکعت تمام شد. پيغمبر مي‌گويد: «بِحَوْلِ اللَّهِ»! رکعت دوم برويم. تا گفت: «بِحَوْلِ اللَّهِ»! مردم قصد فرادي کنند. يعني رکعت اول جماعت، رکعت دوم نيت کنند نه، رکعت دوم براي خودمان مي‌خوانيم. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏» «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمين‏»، «الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»، «مالِكِ يَوْمِ الدِّين‏...» قصد فرادي کنند، فوري رکوع، «سَمِعَ اللَّهُ»، سجده، تشهد بخوانند و بدوند و تفنگ را از آنها بگيرند. آنهايي که سر پست هستند بيايند، نصفش را من مي‌گويم و نصفش را شما بگوييد. آنهايي که سر پست هستند بيايند به رکوع رکعت دوم برسند. منتهي رکعت اولي‌ها فقط شمشير کنارشان باشد. رکعت دومي‌ها که مي‌خواهند اقتدا کنند به رکعت دوم برسند، غير از شمشير کلاه خود هم سر کنند. اين ديگر يک فرمول نظامي است. ديگر آقايان تحصيل کرده مي‌فهمند.

چرا رکعت اولي‌ها با شمشير اقتدا کنند، و رکعت دومي‌ها هم با شمشير و هم با کلاه خود؟ براي اينکه رکعت اولي‌ها فوري اقتدا مي‌کنند، شمشير بس‌شان است. بين رکعت اول و دوم چون يکي، دو دقيقه فاصله مي‌شود، ممکن است در اين دو دقيقه دشمن به فکر حمله مي‌افتد. طراحي کند. چون او فرصت طراحي دارد، شما بايد يک کلاه خود هم سر بگيريد، يعني حفاظت شما... بگوييد... بيشتر کند. متوجه شديد چه مي‌گويم؟ رکعت اولي‌ها شمشير، «وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُم‏» شمشير! رکعت دومي‌ها مي‌گويد: «وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ» غير از شمشير يک کلاه خود هم سر بگيرند. اين براي اينکه هرچه دشمن فرصت برنامه‌ريزي دارد، شما هم بايد حفاظت‌تان را بيشتر کنيد. اگر مقام معظم رهبري سر زده در يک کوچه برود، هيچ محافظ نمي‌خواهد. اما اگر خبر دادند که ايشان ديدن خانواده‌ي شهيد مي‌آيد، بايد يک چند نفري باشند. اگر گفتند: فلان استان مي‌خواهد برود، از يک هفته، ده روز قبل يعني هرچه دشمن فرصت طراحي دارد، شما بايد حفاظت‌تان را بيشتر کنيد. رکعت اول شمشير، رکعت دوم شمشير و اسلحه و حفظ اسلحه.

خوب من مي‌خواستم چه بگويم؟ مي‌خواستم بگويم: بسيج بايد چابک باشد. چابک يعني چه؟ يعني بايد در فاصله‌ي يک رکعت بتواند شيفت عوض کند. حالا شما بسيجي‌ها در فاصله‌ي يک رکعت مي‌توانيد شيفت عوض کنيد؟ اسلام، قرآن، آيه‌ي چند بود؟ سوره‌ي... قرآن مي‌گويد: بسيجي کسي است که بتواند، رزمنده‌ي مسلمان کسي است که بتواند در فاصله‌ي يک دقيقه شيفت عوض کند. از اين معلوم مي‌شود بسيجي بايد مسأله هم بلد باشد. که کجا قصد فرادي کند؟ کجا اقتدا کند؟ از اين معلوم مي‌شود عدالت فقط در يارانه‌ها نيست. عدالت حتي در نماز جماعت هم بايد عادل باشيم. يعني چه؟ يعني روحانيوني که در سپاه هستند و در بسيج، همينطور که در طول هفته براي بسيجي‌ها در پادگان کار مي‌کنند، شب جمعه که پادگان تعطيل است، آقا هم فرمود، مقام معظم رهبري فرمود: تمام روحانيوني که در اداره‌ها، يعني در قواي مسلح کار مي‌کنند، شب جمعه با همان ماشين و قواي مسلح بروند در همان روستايي که آخوند ندارد. من روحاني بسيجي هستم، يا پاسدار، يا در وزارت دفاع يا در نيروي انتظامي. اينکه مي‌گويم از خودم نيست. آقا فرموده است. فرموده: روحانيون بايد، در تلويزيون مي‌گويم که پخش شود. روحانيون قواي مسلح بايد شب جمعه با همان امکانات اداره بروند... ما الآن عدالت نداريم. ببخشيد. رک بگويم. يک کلانتري سي تا سرباز دارد، براي سي نفر آخوند عقيدتي سياسي مي‌فرستند. کنار کلانتري، دبيرستان است چهارصد تا جوان در آن است، آقا ندارند. چه کسي گفته: سي نفر آقا داشته باشد، چهارصد نفر آقا نداشته باشد. به روحاني بايد بگوييم: آقا من کار و شرکت دارم. کارخانه دارم، وزارتخانه است. اداره کل است. هر روحاني هرجا نماز مي‌خواند، رئيس اداره بگويد: آقا سه روز اينجا نماز بخوان. دو روز به جاي اينکه براي اين سي نفر بيايي، در دبيرستان بغلي برو. اين مي‌شود عدالت. نبايد يک پيغمبري که پيدا کرديم، دو رکعت نماز را يک نفر اقتدا کند، و بقيه هم بيرون سر شيفت باشند. اصلاً اگر جا‌به جا شود اثر تبليغي‌اش بيشتر است. يک طلبه مي‌گفت: گوش بدهيد...

يک طلبه مي‌گفت: ده روز يکجا سخنراني کردم. روز يازدهم که ديدم غذا براي امام حسين مي‌پزند گفتم: اجازه بدهيد، من هم توفيق داشته باشم، يک ديگ امام حسين را هم من بشويم. گفتند: آقا شما سخنراني کردي. گفتم: سخنراني را سر جايش بگذاريد. يک ديگ هم من بشويم. گفتند: باشد. عمامه و قبا را کنار گذاشتيم و لخت شديم و شيلنگ را دست گرفتيم و يکي از اين ديگ‌هاي بزرگ را شستيم. مي‌گفت: اثر تربيتي و تبليغي ديگ شستن من در ده دقيقه از ده شب سخنراني اثرش بيشتر بود. اگر من در پادگان آخوند عقيدتي و سياسي باشم که هنر نيست. خوب پادگان است، ماشين مي‌آيد، سرباز مي‌آيد، مرا مي‌برد، عزت، شهرت، همه چيز سر جايش است. هنر اين است که آن روستايي هم که دعوت نمي‌کنند و ماشين ندارند... بسيجي معنايش اين است.

نگو: الآن جنگ نيست. جنگ نيست فلج اطفال را شما يک روز حل کردي. شما نمي‌توانيد يک کتاب نماز را در همه خانه‌ها پخش کنيد. شب عيد نمي‌توانيد، الآن هم که شهرداري «ما شاءَ اللَّه‏» چقدر پول دارد. تهران را نمي‌گويم، چون نمي‌دانم.

يکي از شهرهايي که من پريشب بودم، شهردارش مي‌گفت: صد ميليارد تومان بودجه‌ي فرهنگي ما است. آنوقت بودجه‌ي فرهنگي را چه مي‌کنند؟ در فلکه‌ها مجسمه درست مي‌کنند. کنار خيابان مي‌ايستيم همينطور پول را آتش مي‌زنيم. مثل آدمي که مي‌خواهد گرم شود، سردت شده؟ بيا بيا، اين اسکناس‌ها را در آتش بيانداز. ما اسکناس‌ها را آتش مي‌زنيم که خودمان را گرم کنيم. کار فرهنگي را شاه عباس کرد. خدا لعنتش کند يا دعايش کند، نمي‌دانم، هرکاري مي‌خواهد خدا مي‌کند. چون نمي‌دانم شاه عباس سرنوشتش چه شد؟ ولي بالاخره کاروانسراي شاه عباسي بعد از چهارصد سال است. کار فرهنگي را ما بنر مي‌چسبانيم، فردا هم پاره مي‌کنيم. يعني کار فرهنگي ما يا پوستر است، يا بنر است يا از اين چيزهايي که اخيراً مي‌روند از اين شيشه‌ها، تنديس مي‌دهند. يا قاب مي‌دهند. من الآن دو تا کاميون قاب دارم. هرجا رفتيم به ما قاب دادند. ببينيد کار فرهنگي چيست؟

7- فعاليت‌هاي فرهنگي و جهادي بسيج براي محرومان

کار فرهنگي اين است که 1- بچه مدرسه‌اي‌هايي که ضعيف هستند، تابستان برنامه‌ريزي کنيم. همين بسيج دانشجويي، همين بسيج سازندگي که تابستان‌ها طلبه‌ها، يا دانشجوها در روستاها مي‌روند، خيلي کار قشنگي است. مي‌روند بالاخره يک مشکلي را حل مي‌کنند. روستايي مي‌گويد: خدا پدرتان را بيامرزد. وقتي بسيج براي اين روستا جاده کشيد، لوله‌کشي کرد، مسجدي، حسينيه‌اي،درمانگاهي ساخت، فردا هم که بسيج مي‌گويد: نيرو مي‌خواهيم، مي‌گويد: چشم آقا چشم! شما مرد هستيد. بسيج يعني افراد مخلص، عالم، پا به رکاب، ارزان، فداکار، نامش هم نبود، نبود. آرمش هم نبود، نبود. اگر يکوقتي دنبال آرم گشتيم که اين به اسم بسيج شود. به اسم سپاه شود. به اسم ارتش شود. اگر دنبال اسم‌ و نام رفتيم از مرز اخلاص فاصله گرفتيم. بسيج يعني نيروهاي مخلص و فداکار. هفته‌ي بسيج را به همه شما تبريک مي‌گويم.

من راجع به بسيج حرف داشتم. يک پنجم حرف‌هايم را زدم. حالا شايد يک جلسه‌ي ديگر هم صحبت کنم، شايد هم نکنم. نمي‌دانم حالا ببينيم جلسه‌ي ديگر چه مي‌شود؟ خدايا، عزيزاني که با عمر و جواني و خون و عزيزاني که خودشان را وقف جمهوري اسلامي کردند، هرچه داشتند در طبق اخلاص گذاشتند و جان دادند و شهيد شدند، همه را با امام حسين محشور کن. همه‌ي ما را، ملاک‌هاي بسيج، حالا آرم بسيج بود بود، نبود نبود. يعني همه‌ ما را افرادي مخلص، پا به کار، ارزان، چابک، خادم قرار بده. خدمات را گرفتار غرور، تکبر، عجب، حبط، قرار نده. رهبر ما را، دولت ما را، امت ما را، ناموس ما را، نسل ما را، مرز ما را، انقلاب ما را، آبروي ما را، هرچه که به ما داده‌اي در پناه آقا امام زمان حفظ بفرما.  

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


«سؤالات مسابقه»

1- امام حسين(عليه السلام) چه چيزي را هدف اصلي قيام خود معرفي كرد؟

1) امر به معروف و نهي از منكر

2) سرنگوني يزيد و به دست گرفتن قدرت

3) شهادت در راه خدا


2- آيه 108 سوره يوسف به چه امري تأكيد دارد؟

1) دعوت مردم با محبت

2) دعوت مردم بر اساس بصيرت

3) دعوت مردم بدون اجبار و كراهت


3- بر اساس قرآن، وظيفه مجاهدان راه خدا چيست؟

1) حمايت از مؤمنان

2) حمايت از موحّدان

3) حمايت از مستضعفان


4- آيه 60 سوره‌ي انفال به كدام ويژگي نظام اسلامي اشاره دارد؟

1) ايجاد ترس در دل دشمنان خدا

2) هجوم به مناطق مسكوني دشمنان

3) سركوب ظالمان و حاكمان ستمگر


5- آيه 246سوره بقره، دفاع از چه چيزي را جهاد در راه خدا مي‌داند؟

1) دفاع از اموال

2) دفاع از وطن
3) دفاع از ناموس