سفارش خدا به پیامبران
توصيههاى حق به حسنات اخلاقى
سفارش خدا به پيامبران
در ميان توصيههاى حضرت حق به پيامبرانش، بيشترين توصيهاى كه به چشم مىخورد، توصيه به حسنات اخلاقى است؛ زيرا ظهور حسنات اخلاقى در افق وجود انسان سبب خوشبختى او در دنيا و آخرت و عامل جذب مردم به پاكىها و نيكىهاست.
همهى پيامبران توصيههاى حضرت حق را با دل و جان پذيرفتند و حقايق سفارش شده را بر صفحهى نفس ثابت و استوار نمودند و هر عاقل منصفى را به خاطر آراسته بودنشان به حسنات اخلاقى به خود و آيين نجات بخششان جذب كردند.
توصيههاى حضرت حق به پيامبران گاهى خطاب به همهى آنان و گاهى به فردى خاص است. بخشى از اين توصيهها در قرآن مجيد است، مانند: توصيه به عفو و گذشت، دورى جستن از انتقام بىمورد، فرو خوردن خشم، نيكى با ديگران، انفاق، صدقه، رعايت حق ايتام و مساكين و مستضعفان، اصلاح ميان مردم، دعوت به صلح و آشتى و آرامش و اتحاد و وحدت، پيروى از حق، حركت در راه راست، امر به معروف و نهى از منكر، مشورت با اهل عقل و درايت، رعايت حقوق همسايه و دوست و زيردست، داورى به عدالت، رعايت ادب ضيافت و ميهمانى، تشويق به كار خير و برّ و احسان، رعايت حقوق اسيران و بردگان و پرهيز از ستم و تجاوز.
بخشى از توصيههاى حق در احاديث قدسى است كه لازم مىدانم به مواردى از آن اشاره كنم.
1- ورع
يَا أحمد! عَلَيكَ بِالوَرَعِ، فَإنَّ الوَرَعَ رأسُ الدِّينِ وَوَسَطُ الدّينِ وآخَرُ الدِّينِ. إنَّ الوَرَعَ يُقَرِّبُ العَبدَ إلَى اللَّهِ تَعالَى... «[1]». اى احمد! بر تو باد به ورع و اجتناب از گناه و حفظ خود از فساد؛ زيرا ورع سرِ دين و وسط دين و پايان دين است. بىترديد ورع انسان را به خداى بزرگ نزديك مىكند.
در روايتى ديگر آمده است: سُئِلَ أميرُالمُؤمنين عليه السلام مَا ثَبَاتُ الإيمانِ؟ فَقَالَ: الوَرَعُ. فَقِيلَ لَه مَا زَوالُهُ؟ قَالَ: الطَّمَعُ «[2]». از اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيدند: مايهى استوارى و پابرجايى ايمان چيست؟فرمود: اجتناب از گناه و پرهيزكارى، به حضرت گفتند: سبب نابودى ايمان چيست؟ فرمود: طمع.
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: عَلَيكُم بِالوَرَعِ وَصِدقِ الحَدِيثِ وَأداءِ الأمانَةِ وَعِفَّةِ البَطنِ وَالفَرْجِ «[3]». بر شما باد به پرهيزكارى و اجتناب از گناه و راستى در گفتار و اداى امانت و پاك نگاه داشتن شكم و شهوت از حرام.
رعايت ورع و اجتناب از گناه در همهى شؤون زندگى سبب بيرون آمدن از حجابهايى است كه مانع پرواز انسان به سوى مقام قرب و عامل محروم ماندن انسان از ديدن انوار جلال و جمال و علت نرسيدن به مقام كمال و دور ماندن از تحقق آرزوها و آمال واقعى است.
برداشته شدن هر حجابى سبب درك و كشف حقيقتى است كه پيش از آن براى انسان نمودار و نمايان و قابل ديدن نبود. حجاب معنوى بدترين و ضخيمترين پردهاى است كه ديدهى باطن عبد را از مشاهدهى جمال حضرت ربّ مانع مىشود.
اين حجابها از دلبستگىهاى بىمورد و وابستگىهاى بىحكمت و ارتباطهاى خالى از بصيرت به امور فريبندهى مادى به صورت، زيبا و به حقيقت، ديو سيرت به وجود مىآيد و هر يك از اين حجابها سبب روى كردن انسان به گناهى يا گناهانى است كه عاقبت و پايان آن گناهان غضب حق و آتش سوزان دوزخ است.
غفلت از حجاب درون
اين حجابها آن چنان در باطن انسان ايجاد كدورت مىنمايد كه گاهى انسان از احساس اين كه محجوب است غافل و بىخبر مىماند و همهى سعادت را از دست مىدهد و با ديوان و ددان كه غارتگر حالات انسانىاند همنشين مىشود و سرمايههاى معنوى خود را بدون اين كه توجه داشته باشد به غارت مىدهد!
|
افسوس كه گوهر نفس نفيس |
از كف دادى به متاع خسيس | |
|
از يوسف عشق گذشته به هيچ |
با گرگ هوا هم راز و انيس | |
|
بستى ز بساط سليمان چشم |
با ديو طبيعت گشته جليس | |
|
دردى كه تو راست دوا نكند |
صد جالينوس و ارسطاليس | |
|
از بحث و نظر سودى نبرى |
هرچند كنى عمرى تدريس | |
همهى حقايق معنوى به صورت مايه و استعدادهاى ملكوتى به شكل سرمايه در درون انسان موجود است و بر اساس هر حقيقت و هر استعداد براى انسان ديدهاى است كه به وسيلهى آن ديده مىتوان آن حقيقت يا آن استعداد را مشاهده و كشف كرد و آن را هم چون خورشيد از افق وجود خود تحقق و طلوع داد و به اين وسيله به مقام قرب رسيد و اين همه در گرو ورع و اجتناب از گناهان ظاهرى و باطنى است كه سبب كشف حجابها و مشاهدهى حقايق و حركت مشتاقانه به سوى مقام قرب است.
سالك عارف و صادق عاشق و مؤمن لايق، چون به جذبهى ارادت و كمك صفاى باطن و عشق به محبوب از اسفل سافلين طبيعت و چاه عميق ماديّت و حالات پست حيوانيّت روى به اعلا علّيّين شريعت نهد و با صدق و درستى قدم در راه حقيقت بر اساس قانون رياضت و مجاهدت در پناه بدرقهى متابعت از فرمانهاى حق گذارد، از حجابها گذر كند و با گذر از هر حجابى ديدهى مناسب آن مقام گشاده شود و احوال آن مقام منظور و مقصود نظر وى گردد.
حقيقت يقين
در اين مسير ديدهى عقل پس از گذشتن از حجاب جهل، باز شود، و به اندازهى رفع حجاب و ظهور صفاى عقل معانى معقول روى نمايد و انسان تا حدّى به اسرار معقولات پى برد و چون از كشف معقولات عبور كند مكاشفات قلبى پديد آيد و مقام كشف شهودى حاصل گردد و ديدار انواع انوار دست دهد.
پس از گذر از اين ناحيه مكاشفات سرّى پيش آيد و روزنهى الهام به روى باطن باز شود و اسرار آفرينش و حكمت هستى و وجود رخ نمايد و با گذر از اين عرصهى روحانى مكاشفات روحى نمايان گردد و پردههايى از ملكوت را به انسان نشان دهند و رؤيت جنّات نعيم و دركات جحيم به انسان عرضه شود.
چنان كه در روايتى آمده است: پيامبر به شخصى به نام حارثه فرمود: حقيقت ايمانت چيست؟ گفت: نَفس خود را از دنيا كنار زدم (از امور مادى بىمورد اعراض كردم)، روز را تشنه و شب را به عبادت گذراندم، گويى آشكارا به عرش خدا مىنگرم، اهل بهشت را مىبينم كه يكديگر را ديدار مىكنند، و دوزخيان را مشاهده مىكنم كه با يكديگر در حال ستيز و جدالند. پيامبر فرمود: هركس مىخواهد به بندهاى بنگرد كه خدا قلب او را نورانى ساخته، به حارثه بنگرد «[4]».
پيامبر بزرگ اسلام دربارهى حقيقت بينى خود فرموده است: عُرِضَت عَلىَّ أهل الجنّة فرأيتُ أكثرُ أهلِها المَساكين، وَعُرِضَت عَلَىَّ النّار فَرَأيْتُ أكثرُ أهلها النّساء وَالأغنياء «[5]». اهل بهشت بر من عرضه شدند، بيشتر آنان را تهيدستان ديدم؛ و اهل دوزخ بر من عرضه شدند، بيشتر آنان را زنان- مؤثر در فساد خانواده و جامعه- و ثروتمندان- طمعكار و بخيل- ديدم.
آرى، وقتى حجابها كه بدتر از همهى آنها حجاب خوديّت و منيّت است از ميان برود، حقايق پشت پرده كشف مىشود و كرامات و اطلاع بر خيالات ديگران و گذر از آب و طىّ الارض پديد مىآيد و اين همه، ميوهى شيرين ورع و محصول پرقيمت پرهيزكارى و اجتناب از گناهان است.
خداى مهربان در توصيهاش در مورد ورع به پيامبر فرمود: اى احمد! ورع مانند گوشوارهى بسيار زيبا و پرقيمت در ميان زيورها و چون نان ميان غذاهاست، بىترديد ورع سر ايمان و ستون دين است، ورع در مثل مانند كشتى در درياست، چنان كه از دريا مگر كسى كه سوار بر كشتى باشد نجات نمىيابد، زاهدان هم جز با ورع به نجات نمىرسند «[6]».
خداى عزيز ورع را مايهى كمال و سرمايهى جمال و لباس جلال و سر ايمان و ستون دين و چون كشتى نجاتبخش خوانده است، بر ماست كه از اين حسنهى اخلاقى و زيور باطنى استفاده كنيم و توشهاى قابل توجه براى آخرت خود از بركت آن فراهم آوريم.
2- احترام به محتاج و فقير
خداى مهربان در يكى از توصيههايش به موسى بن عمران فرمود: أكرِمِ السائِلَ إذا أتاكَ، بِرَدٍّ جَميلٍ أو إعطَاءٍ يَسِيرٍ «[7]». به درخواست كنندهى نيازمند، با رد كردنش به صورتى زيبا- اگر مالى ندارى- يا پرداخت به او- گرچه به مالى اندك- احترام بگذار و او را گرامى دار.
ثروت و مال در حقيقت امانتى از سوى خدا در اختيار انسان است تا انسان از آن مال احتياجات و نيازهاى خود را برآورده كند و به اندازهى مسكن و پوشاك و خوراك و مركَب و مخارج ضرورى ديگر از آن استفاده نمايد و مازاد بر آن را به صورت انفاق، صدقه، زكات، خمس به نيازمندان آبرودار و اقوام فقير و از كار افتادگان و ايتام تهى دست بپردازد. بخل در پرداخت مال امرى بسيار ناپسند و مذموم و موجب شقاوت و سبب دچار شدن انسان به آتش دوزخ است «[8]».
حضرت على عليه السلام دربارهى بهترين اموال مىفرمايد: أفضَلُ المالِ مَا وَقى بِه العِرضُ وَقُضِيَت بِهِ الحُقوقُ «9[9]». برترين مال، مالى است كه آبروى انسان به آن حفظ شود و به وسيلهى آن حقوق الهى و مردم ادا گردد.
أفضلُ الأموال أحسنُها أثراً عَلَيك «[10]». برترين اموال خوشاثرترين آنها بر تو است.
امام صادق عليه السلام فرمود: المَالُ مَالُ اللَّهِ، جَعَلَهُ وَدائِعَ عِندَ خَلْقِهِ، وَأمَرَهُمْ: أن يَأْكُلُوا مِنهُ قَصْداً وَيَشْرِبُوا مِنهُ قَصْداً وَيَلْبِسُوا مِنهُ قَصداً وَيَنْكِحُوا مِنهُ قَصداً وَيَرْكِبُوا مِنهُ قَصداً؛ فَمَن تَعَدّى ذَلِك كَانَ مَا أكَلَهُ حَراماً وَمَا رَكِبَهُ مِنْهُ حَراماً «[11]». مال، مال خداست، آن را نزد آفريدههايش به امانت نهاده، و آنان را فرمان داده: از آن مال در حدّ ميانه و بدون افراط و تفريط بخورند و بياشامند و بپوشند و ازدواج كنند و بر مركب سوارى بنشينند؛ پس كسى كه از حد ميانه در مصرف مال تجاوز كند، آنچه از آن مىخورد و بر آن سوار مىشود حرام است.
حضرت على عليه السلام دربارهى بدترين اموال مىفرمايد: شرّ الأموَالِ مَا لَم يُغْنِ عَن صاحِبِه «[12]». بدترين اموال، مالى است كه غضب و عذاب خدا را از صاحبش برطرف نكند.
شَرّ المالِ مَا لَم يُنْفِقُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ مِنهُ وَلَم تُؤدّ زَكاتُه «[13]». بدترين مال، مالى است كه از آن در راه خدا انفاق نشود و زكاتش را نپردازند.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام سبب دوام و بقاى مال را هزينه كردن آن در راه خدا و رفع نياز نيازمندان مىداند: مَن كَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ عَليهِ، كَثُرَتْ حَوَائِجُ النّاسِ إلَيهِ؛ فَمَنْ قَامَ للَّهِ فِيها بِمَا يَجِبُ فِيهَا عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَالبَقَاءِ، وَمَن لَم يَقُم فِيهَا بِمَا يَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوالِ وَالفَنَاءِ «[14]». كسى كه نعمت خدا بر او زياد شود، نيازمندىهاى مردم به او زياد مىگردد؛ پس كسى كه به پرداخت آنچه در مال واجب است برخيزد، مال را در معرض دوام و بقا قرار داده و كسى كه به پرداخت آنچه در مال واجب است اقدام نكند، آن را در معرض زوال و نابودى گذاشته است.
3- مايههاى تقرب به خدا
حضرت امام صادق عليه السلام فرمود: خداى متعال به موسى وحى كرد: بىترديد چيزى عبد را محبوبتر از سه چيز نزد من، به من نزديك نمىكند. موسى گفت: آن سه چيز كدام است؟فرمود: زهد و بىرغبتى به دنيا، و اجتناب از گناهان، و گريه از بيم من. موسى گفت: براى كسى كه اين سه حقيقت را به كار گيرد چيست؟ خدا فرمود: حكومت و تفويض هركارى را در بهشت براى زاهدان قرار مىدهم و همهى مردم را نسبت به اعمالشان بازرسى مىكنم، ولى پروندهى اجتناب كنندگان از گناه را تفتيش نخواهم كرد، اما گريه كنندگان در رفيق اعلايند و كسى با آنان در اين مقام شريك نخواهد بود «[15]».
خداى مهربان در وصيتى به موسى عليه السلام فرمود: يَابنَ عِمرانَ! هَب لِى مِن قَلبِكَ الخُشُوعَ وَمِن بَدنِكَ الخُضُوعَ وَمِن عَينَيكَ الدُّمُوعَ فِى ظُلَمِ اللَّيلِ وَادْعُنى فَإنّكَ تَجِدُنِى قَرِيباً مُجِيباً «[16]». پسر عمران! براى من در تاريكىهاى شب از دلت خشوع و از بدنت فروتنى و از دو ديدهات اشك بياور و مرا بخوان كه بىترديد مرا نزديك و اجابت كننده خواهى يافت.
حضرت امام باقر عليه السلام مىفرمايد: موسى بن عمران از پروردگار درخواست وصيت و سفارش كرد و گفت: پروردگارا! مرا سفارش و وصيت كن. خطاب رسيد: تو را به توحيد و عبادت خود سفارش مىكنم. باز گفت: پروردگارا! مرا سفارش و وصيت كن. سه بار جواب آمد تو را به توحيد و عبادت خود سفارش مىكنم. ديگر بار گفت: مرا وصيت كن. پاسخ آمد تو را به رعايت و حفظ حقوق مادرت وصيت مىكنم. گفت: باز هم مرا وصيت كن. خطاب رسيد: تو را به رعايت و حفظ حقوق مادرت وصيت مىكنم. موسى گفت: باز هم مرا سفارش و وصيت كن. جواب آمد: تو را به رعايت حقوق پدرت سفارش مىكنم. حضرت باقر عليه السلام فرمود: به اين خاطر گفتهاند نيكى به مادر سه و به پدر يك سوم «[17]».
پرسشهاى موسى از خدا و پاسخ خدا
نه تنها موسى بن عمران بلكه بسيارى از پيامبران بويژه پيامبر بزرگ اسلام پرسشهايى دربارهى معارف و حقايق از حضرت حق داشتند كه خداى مهربان پاسخ آنان را عنايت كرده است. بخش مهمى ازاين پرسشها دررابطه باحسنات اخلاقى بوده كه دراين زمينه به يك قطعه ازاين پرسشها كه موسى بن عمران ازحضرت حق داشته وپاسخهاى بسيارمهمى شنيده اشاره مىرود.
امام عسكرى عليه السلام مىفرمايد: هنگامى كه موسى بن عمران با خدا سخن مىگفت عرضه داشت: خدايا! پاداش كسى كه شهادت دهد من فرستاده و پيامبر توام و تو با من سخن مىگويى چيست؟ خدا فرمود: فرشتگانم به سوى او مىآيند و وى را به بهشتم بشارت مىدهند. موسى گفت: پاداش كسى كه در پيشگاهت مىايستد و همواره نماز به جا مىآورد چيست؟ فرمود: به خاطر ركوع و سجود و قيام و قعودش به فرشتگانم مباهات مىكنم، و كسى كه به فرشتگانم به او مباهات كنم او را عذاب نخواهم كرد. موسى گفت:پاداش كسى كه به خاطرخشنوديت مسكينى راطعام دهدچيست؟فرمود:فرمان مىدهم ندادهندهاى برفرازهمهى خلايق ندادهدفلان پسرِفلان ازآزادشدههاى خداازآتش دوزخ است. موسى گفت: پاداش كسى كه صلهى رحم كند چيست؟ فرمود: مرگش را به تأخير مىاندازم و سكرات موت را بر او آسان مىكنم، و خزانهداران بهشت او را ندا مىكنند به سوى ما بيا و از هر درى كه خواستى وارد بهشت شو. موسى گفت: پاداش كسى كه آزارش را از مردم نگاه دارد و نيكى و خيرش را به مردم برساند چيست؟ فرمود: روز قيامت، آتش به او ندا مىكند كه تو را بر من راهى نيست. گفت: پاداش كسى كه با زبان و دلش تو را ياد كند چيست؟ فرمود: موسى! او را در قيامت در سايهى عرشم قرار مىدهم و در حمايت خود مىگيرم. گفت: پاداش كسى كه پنهان و آشكار آيات حكيمانهات را تلاوت كند چيست؟ فرمود: اى موسى! چون برق بر صراط خواهد گذشت. گفت: پاداش كسى كه بر آزار و سرزنش مردم چون وابسته به تو است صبر كند چيست؟ فرمود: او را در برابر ترسهاى روز قيامت يارى مىدهم. گفت: پاداش كسى كه چشمهايش از خشيت تو اشك بريزد چيست؟ فرمود: چهرهاش را از حرارت آتش دوزخ حفظ مىكنم و او را از روز فزع اكبر ايمنى مىدهم. گفت: پاداش كسى كه به خاطر حياى از تو خيانت را ترك كند چيست؟فرمود: روز قيامت براى او ايمنى است.
گفت: پاداش كسى كه به اهل طاعتت محبت ورزد چيست؟ فرمود: او را بر آتش دوزخ حرام مىكنم. گفت: پاداش كسى كه مؤمنى را عمداً به قتل برساند چيست؟ فرمود: روز قيامت به او نظر رحمت نمىاندازم و از لغزشش گذشت نمىكنم. گفت: پاداش كسى كه كافرى را به سوى اسلام دعوت كند چيست؟ فرمود: به او دربارهى هركسى كه بخواهد اجازهى شفاعت مىدهم. گفت: پاداش كسى كه نمازهايش را به وقت بخواند چيست؟ فرمود: درخواستهايش را به او عطا مىكنم و بهشتم را بر او مباح مىنمايم.
گفت: پاداش كسى كه وضويش را براى خشيت تو كامل و تمام انجام دهد چيست؟ فرمود: او را روز قيامت برمىانگيزم در حالى كه ميان دو چشمش نورى است كه مىدرخشد. گفت: پاداش كسى كه روزهى رمضان را به خاطر رضا و خشنودى تو بگيرد چيست؟ فرمود: او را در قيامت در جايگاهى قرار مىدهم كه در آن ترسى نيست... «[18]».
4- سه توصيه حضرت حق به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
كتاب خدا كه در مدت بيست و سه سال به تدريج به پيامبر اسلام نازل شد از ابتداى نزول تا پايان نزول، همهى مردم و بويژه پيامبر بزرگوار را به اجراى حسنات اخلاقى دعوت كرد.
قرآن مجيد امنيت و اعتبار و قيمت و ارزش انسان را پس از ايمان در گرو حسنات اخلاقى سپس كارهاى پسنديده دانست.
قرآن در ضمن توصيههايش به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم او را به سه حقيقت اخلاقى فرمان داد: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» «[19]».عفو و گذشت را فرا گير و به همهى كارهاى نيك و پسنديده فرمان ده و از نادانان رخ برتاب.
در توضيح آيهى شريفه بايد گفت: خداى مهربان به پيامبر توصيه مىكند بىادبى ديگران و بدىها و آزارشان را نسبت به خود نديده بگير و در رفتارت با آنان سخت گيرى مكن و با آنان در حال مدارا باش و عذرشان را قبول كن و از آنان چيزى بيش از آنچه قدرت دارند مخواه.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم اين توصيه را در تمام طول زندگيش به كار گرفت، از بىادبى مردمان گذشت كرد و بدىهاى آنان را به شخص خودش عفو فرمود و در هيچ شرايطى مدارا را از دست نداد و از احدى نسبت به خود انتقام نگرفت.
تفسير منهج الصادقين از حضرت صادق عليه السلام در ذيل اين آيه روايت مىكند: خداى متعال پيامبرش را به اين آيه به مكارم اخلاق امر فرمود و در قرآن آيهاى نيست كه جامعتر از اين آيه بر مكارم اخلاق باشد «[20]».
در روايتى آمده است: روزى كه اين آيه نازل شد پيامبر به امين وحى گفت: اين آيه چه مىگويد؟ گفت: نمىدانم مگر اين كه بپرسم. به مقام قرب توجه كرد، سپس گفت: اى پيامبر! إنّ ربّكَ يَأمُرك أن تَصِل مَن قَطَعَك وَتُعطِى مَن حَرَمَك وَتَعفُو عَمن ظَلَمَك «[21]»؛پروردگارت به تو فرمان مىدهد كه صلهى رحم كنى با كسى كه با تو قطع رحم كرده و عطا كنى به كسى كه تو را از عطايش محروم نموده و گذشت كنى از كسى كه بر تو ستم ورزيده است.
خذ العفو
عفو و گذشت اخلاق نيك و پسنديدهى خداست و بر بندگان است كه براى راحت خود و راحت ديگران اين خُلق پسنديده را از مولاى خود پروردگار مهربان فرا گيرند و در هر موقعيتى به كار بندند.
در بعضى از احاديث قدسيه آمده كه خداى متعال مىفرمايد: نَادَيتُمونِى فَلَبَّيتكُم، سَأَلتُمُونِى فَاعطَيتُكُم، بَارَزتُمونى فَأمهَلتُكُم، تَرَكتُمونِى فَرَعيتُكُم، عَصَيتُمُونِى فَستَرتُكُم، فَإن رَجعْتُم إلى قِبلْتُكُم وَإن أدبرتُم عَنّى انتَظرتُكُم «[22]». مرا خوانديد شما را اجابت كردم، از من خواستيد به شما عطا نمودم، با من به جنگ و مخالفت برخاستيد شما را مهلت دادم، مرا واگذاشتيد شما را رعايت كردم، مرا معصيت كرديد بر شما پوشاندم، اگر به من باز گرديد شما را مىپذيرم و اگر از من روى بگردانيد به انتظار شما خواهم بود.
در حديثى آمده است: إذا تَابَ الشيخ يقولُ اللَّه عزّ وجلّ: الآن! إذا ذَهَبت قُوّتُك وَتُقطّعَت شَهوَتُك؟ بَلى أنا أرحَم الرّاحِمين، بَلى أنا أرحَم الرّاحمين «[23]»
. هنگامى كه پيرمرد توبه كند خداى عزّ و جلّ مىفرمايد: اكنون كه قدرتت از دست رفته و ميل و شهوتت قطع شده توبه مىكنى؟ توبه كن كه من مهربانترين مهربانانم، آرى من مهربانترين مهربانانم.
راستى براى مردم چه زندگى خوشى و چه امنيت و راحتى و چه اعتبار و اعتمادى ظهور مىكند اگر همه متخلق به اخلاق حق شوند!!
از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده است: المُؤمِنُ يَأخُذ مِن اللَّهِ خُلقاً حَسناً «[24]»مؤمن از خدا اخلاق نيكو فرا مىگيرد.
وأْمُرْ بالعرف
سپس آيهى شريفه به پيامبر توصيه مىكند: مردم را به همهى كارهاى نيك و پسنديده و آنچه را عقل سالم و خرد ناب، شايسته مىداند فرمان ده.
وأعرض عن الجاهلين
در مرحلهى بعد مىگويد: از نادانان روى بگردان و با آنان وارد ستيز و مجادله مشو.
نادانان به خاطر سفاهت و پوكى و پستى و كم ظرفيتى، هنگامى كه با بزرگان و اهل شخصيت و دعوت كنندگان به حق روبرو مىشوند، سخن زشت مىگويند، تهمت مىزنند، سنگ اندازى در راه خدا مىكنند، دهن كجى مىنمايند، حق را به مسخره مىگيرند؛ قرآن به پيامبر مىفرمايد در برخورد با اينان هم چون خود آنان وارد مبارزه با آنان مشو، بلكه بردبارى و حوصله به خرج ده و شكيبايى پيشه كن و سخن و كارشان را ناديده بگير و با متانت و وقار از آنان اعراض كن كه اين گونه رفتار و منش هم در حفظ شخصيت تو مؤثر است و هم زمينهاى براى فرو نشاندن آتش خشم و حسد و تعصب نادانان و بيدار ساختن آنان است.
اصول فضايل اخلاقى
دانشمندان بزرگ و متخصصان علم اخلاق فرمودهاند: اصول فضايل اخلاقى بر طبق اصول قواى انسانى در سه بخش خلاصه مىشود:
1- عفت 2- عقل 3- غضب.
1- عقيدهى دانشمندان و حكماى الهى بر اين است كه همهى فضايل نفسى چون مهرورزى، فروتنى، خشوع، نيكوكارى، گذشت و... مندرج در عفت است كه آيهى شريفهى «خُذِ الْعَفْوَ» به اين حقيقت اشارت دارد.
2- عنوان فضايل عقلى حكمت است، و آن عبارت از آگاهى و بصيرت از قواعد زندگى سالم و دانستن واقعيات حيات و علم به حقوق فرد و جامعه و توجه به روابط انسانى متقابل است، كه آيهى شريفه در قسمت دوم آيه «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» به اين حقايق نظر دارد.
3- تسلّط بر نفس در برابر قّوهى غضبيه، و حاكميت بر حالت خشم براى سالم ماندن ديگران از حملات اين ديو درونى كه نامش شجاعت است مندرج در «أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» است. به همين خاطر مىگويند اين آيه جامعترين آيهى قرآن در بخش حسنات اخلاقى است و اگر فرد و خانواده و جامعه بر اساس واقعيات اين آيه عمل كند از شرّ دنيا و آخرت در امان خواهد ماند.
حضرت رضا عليه السلام در روايت بسيار مهمى مىفرمايد:
مؤمن، مؤمن نيست مگر اين كه سه خصلت در او باشد: خصلتى از پروردگارش و روشى از پيامبرش و سنتى از ولىّ و رهبرش امام معصوم. اما از پروردگارش: خصلت پنهان داشتن سرّ و راز مردم در او باشد. خداى (عزّ و جلّ) مىفرمايد: «پروردگار داناى نهان است و اين نهان را براى احدى جز پيامبرى كه بپسندد آشكار نمىكند» «[25]». و اما از پيامبرش: خصلت مداراى با مردم در او باشد؛ خداى (عزّ و جلّ) پيامبرش را به مداراى با مردم فرمان داد و گفت: «ملازم عفو و گذشت باش و همه را به امور شايسته و پسنديده فرمان ده» «[26]». و اما از ولى و رهبرش: صبر در راحت و رنج در او باشد، خداى (عزوجل) مىفرمايد: «و در سختى و زيان و در هنگام جنگ شكيبايانند؛ آنانند كسانى كه راست گفتهاند و آنان همان پرهيزكارانند». «[27]».
امام صادق عليه السلام فرمود: إنّ اللَّهَ أدَّبَ مُحَمّداً صلى الله عليه و آله و سلم فَأحْسَنَ تَأدِيبَهُ فَقالَ: خُذِ العَفْوَ وَأْمُر بِالعُرفِ وَأعْرِض عَنِ الجَاهِلِينَ «[28]»
. خدا پيامبرش را به ادب آراست و نيكو آراست و ادب اين بود كه به او فرمود: «ملازم گذشت باش و به امور شايسته و پسنديده فرمان ده و از نادانان روى بگردان».
[1] ارشاد القلوب: 1/ 203، الباب الرابع و الخمسون؛ بحار الانوار: 74/ 26، باب 2، حديث 6.
[2] امالى صدوق: 289، المجلس الثامن و الأربعون، حديث 11؛ سفينة البحار: 8/ 439، فى الورع.
[3] امالى طوسى: 222، المجلس الثامن، حديث 384؛ بحار الانوار: 67/ 306، باب 57، حديث 28.
[4] التصوف تاج الاسلام: 23.
[5] مراحل السالكين: 134.
[6] ارشاد القلوب: 1/ 203، الباب الرابع والخمسون؛ بحار الانوار: 74/ 26، باب 2، حديث 6.
[7] كافى: 8/ 45، حديث موسى (ع)، حديث 8؛ بحار الانوار: 74/ 34، باب 2، حديث 7.
[8] سورهى توبه (9): 34.
[9] بحار الانوار: 75/ 7، تتمة باب 15، حديث 60.
[10] غرر الحكم: 367، خير الأموال، حديث 8288.
[11] مستدرك الوسائل: 13/ 52، باب 19، حديث 14720.
[12] غرر الحكم: 369، شر الأموال، حديث 8353؛ هداية العلم: 583.
[13] غرر الحكم: 369، شر الأموال: حديث 8354؛ هداية العلم: 583.
[14] نهج البلاغه: 864، حكمت 372.
[15] عن حمزة بن حمران، عن أبي عبد اللَّه عليه السلام، قال: أوحى اللَّه تعالى إلى موسى أنه: ما يتقرب إلي عبد بشيء أحب إلي من ثلاث خصال، فقال موسى: وما هي يا رب؟ قال: الزهد في الدنيا، والورع من محارمي، والبكاء من خشيتي، فقال موسى: فما لمن صنع ذلك، فقال: أما الزاهدون في الدنيا؛ فأحكمهم في الجنة، وأما الورعون عن محارمي؛ فإني أفتش الناس ولا أفتشهم، وأما البكاءون من خشيتي؛ ففي الرفيق الأعلى لا يشركهم فيه أحد.
قصص الأنبياء راوندى: 161، باب 5، حديث 181؛ بحار الانوار: 13/ 352، باب 11، حديث 46.
[16] امالى صدوق: 356، المجلس السابع و الخمسون، حديث 1؛ بحار الانوار: 13/ 329، باب 11، حديث 7.
[17] عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام قال: قال موسى بن عمران عليه السلام: يا رب! أوصني، قال: أوصيك بي، فقال: يا رب! أوصني، قال أوصيك بي ثلاثا، فقال: يا رب! أوصني، قال: أوصيك بأمك، قال: يا رب! أوصني، قال أوصيك بأمك، قال: أوصني، قال: أوصيك بأبيك، قال: فكان يقال لأجل ذلك أن للأم ثلثا البر و للأب الثلث.
امالى صدوق: 511، المجلس السابع و السبعون، حديث 5؛ روضة الواعظين: 2/ 368، فى ذكر وجوب بر الوالدين؛ بحار الانوار: 71/ 66، باب 2، حديث 36.
[18] امالى صدوق: 207، المجلس السابع و الثلاثون، حديث 8؛ بحار الانوار: 13/ 327، باب 11، حديث 4.
[19] اعراف (7): 199.
[20] منهج الصادقين: 4/ 154.
[21] عوالى اللآلى: 2/ 137، المسلك الرابع، حديث 378، ذيل آيهى شريفهى «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ».
[22] كشف الاسرار: 3/ 829.
[23] كشف الاسرار: 3/ 830.
[24] كشف الاسرار: 3/ 830.
[25] جن (72): 26- 27.
[26] اعراف (7): 199.
[27] اين روايت در مصادر مختلف با كمى اختلاف ذكر شده است:
عن مبارك مولى الرضا علي بن موسى عليهما السلام قال: لا يكون المؤمن مؤمنا حتى يكون فيه ثلاث خصال: سنة من ربه، وسنة من نبيه، وسنة من وليه، فأما السنة من ربه: فكتمان سره، قال اللَّه جل جلاله «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ» وأما السنة من نبيه: فمداراة الناس، فإن اللَّه عز و جل أمر نبيه بمداراة الناس فقال: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِينَ» وأما السنة من وليه، فالصبر في البأساء والضراء، يقول اللَّه عز و جل «وَ الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُولئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ».
كافى: 2/ 241، باب المؤمن وعلاماته، حديث 39؛ عيون اخبار الرضا: 1/ 256، باب 26، حديث 9؛ امالى صدوق: 329، المجلس الثالث والخمسون، حديث 8؛ بحار الانوار: 24/ 39، باب 26، حديث 16 و...
[28] تهذيب: 9/ 397، باب من الزيادات، حديث 24؛ اعراف (7): 199.
منبع:عرفان