شخصيت شناسى فاطمه(ع)
احمد لقمانى

(بخش اول)
سخن نخست

(سعادت) و (نيكبـختى)

آرزوى شيرين و ديرين انسانها بـوده است كه براى دستيابى به آن تمامى توان خود را در سالهاى بـسيار زندگى بـه كار گرفته تا كامياب شوند. پروردگار مهربـان جلوه هاى روشنگر سعادت را در دو آينه متجلى ساختـه است, نخست (آموزه هاى ناب فـكـرى, فـرهنگـى) ارائه نموده, سـپـس (الـگـوهاى پـاك و تابناكى) معرفى كرده است.
قرآن, دايره المعارفى جـامع و گوياسـت كه ارمغان (بـصيرت) ـ بـراى كسـانى كه نگاهشـان از ژرفـاى دل بـه آيات الهى اسـت ـ و (هدايت) ـ بـراى افـرادى كه تـمامى حـقايق را از منظر بـرهان مى نگرند و (رحمت) ـ بـراى اهل ايمان ـ بـه همراه دارد. و در آيه اى كوتاه, بـلنداى اين بـركـات را اينچـنين تـوصـيف مى كـند:
(قل انما اتبع ما يوحى الى من ربى هذا بصائر من ربـكم و هدى و رحمه لقوم يومنون) ; (1)

بگو من بجز وحى يكتا خدا
اطاعت نورزم دگر چيز را
(بصيرت) نهفته است در اين كتاب
در آن آيه هاييست بسيار ناب
(هدايت) و (رحمت) بود اندر آن
بر آنها كه هستند از مومنان(2)

در سخنى ديگر افزون بـر ارائه آموزه ها ـ بـه معرفى الگوها و اسوه هاى شايسته پـرداختـه تـا نمونه هاى هدايتآفرين و سعادتـمند زندگى را بـه شيفتـگان ارائه كند. بـه ديگر سخن در كنار (قرآن صامت) به معرفى (قرآن ناطق) يا انسانهاى صالح براى اسوه يابى تمامى اقشار ـ بـويژه نوجوانان و جوانان كه در موقعيتى اينچنين قرار دارند ـ پرداخته است.
(اسوه حسنه) نمادى از اين شيوه بـرجـستـه است كه پـروردگار حكيم در باره آن به تمامى دين باوران فرمود:
(لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حـسنه لمن كان يرجـو الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا) ; (3)
همانا بـراى شما در[ پـيروى و اقتـدا بـه] رسول خدا(ص)سرمشقى نيكو است: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى كند.
به يقين هرگاه چـنين چـهره هاى سعادت بـخش و هدايتآفرين در سخن معصومان(ع), پـاكان و صالحان معرفى شوند, آرامش روحى و اطمينان بـاطنى تمامى شيفتگان, افزون تر خواهد شد و چنين مسير مقدسى بـه خوبـى طى شده و رهروان بـه سـلامت بـه سـر منزل سـعادت مى رسـند.
نوشتارى كه در دست داريد گامى ـ هر چند كوتـاه ـ در اين طريق است تا با يكديگر از بينش و دانش بانوى پاكيها و خوبيها, زهراى مرضيه ـ عليها السلام ـ نسبـت بـه شخصيتـهاى شايست و ناشايست در روشنگرى دل و ديده بهره جـوييم و راه گـرايش و گـريز در زندگـى خويش را هموارتر بپوييم. ان شاءالله.

1. حضرت محمد ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ

ديده ناديده به اقبال تو ايمان آورد
مرحبا, اى به چنين لطف خدا, ارزانى
ماه اگر بى تو برآيد به دو نيمش بزنند
دولت احمدى و معجزه سبحانى
جلوه بخت تو دل مى برد از شاه و گدا
چشم بد دور كه هم جانى و هم جانانى(4)

حضرت محمد(ص), سرسلسله رسولان الهى است كه آفرينش بـه افتـخار وجود او برپا شد (لولاك لما خلقت الافلاك)(5) و تمامى پيامبـران دل در گرو ارادت و عشق او داشتند. پروردگار سبحان در برخى از كتاب انبياء پيشين نام او را با واژه (فارقليطا) (6)مطرح كرده(7)و عيسى بن مريم(ع)نيز بشارت دهنده نام او, (احمد), بـوده است.(8) بى شك شناخت عرصه عظمت و گستره شخصيت او, افزون بر چشم و گوش, بـه بـصيرتى بـسيار, تعقلى فراوان, قلبـى پـاك و فطرتى تابـناك نيازمند است تا افزون بر جلوه هاى ظاهرى, ابـعاد بـاطنى آن رسول راستين الهى را درك كند و براى ديگران توصيف نمايد.
مجموعه سخنان دخت آفتاب, فاطمه زهرا ـ عليها السلام ـ در باره آن حـضرت,دفتـر معرفتـى اينچـنين اسـت كه نشان روشنى از شناخـت (معصوم) نسبت به (معصوم) بـوده و در فراز و فرود زندگى راه اطاعت, ارادت و پيروى تمام عيار را به همه علاقه مندان مى نماياند تـا در هنگامه هاى حـوادث طاعـتـى بـى چـون و چـرا از جـانشـينان معصومان(ع)در جامعه از خود نشان دهيم و (فاطمه وار زيستـن) را نصيب خود سازيم.

رضايت و تسليم نسبت به رسول الله(ص)

روزى كه على ـ عليه السلام ـ بـراى خواستگارى فاطمه(س)نزد رسول الله(ص)رفت, پيامبر(ص)بدون آنكه جواب شتابزده اى دهد و يا همچون آداب و رسوم جاهليت هيچ حق اظهارنظرى براى دختر خود قايل نشود, زهراى مرضيه(س)را فراخواند و موضوع خواستگارى پـسرعمويش را بـا وى مطرح كرد تا با مشورت وى پاسخى سنجيده داده شود.
فاطمه(س), پيش از آنكه نظر خود را بـيان كند بـه پـدر احترام كرده, پرسيد:
پدرجان! نظر شما چيست؟
رسول الله(ص)فرمود: (اذن الله فيه من السماء) ; خـداوند از آسمان اجازه فرمود.
در اين هنگام زهراى بـتول(س)بـا قلبـى لبـريز از عشق و ارادت فرمود:
(رضيت بما رضى الله لى و رسوله) (9); خشنودم به آنچه خدا و پيامبر او براى من رضايت دادند.
و در سخنى ديگر, تـوحـيد, نبـوت و امامت را در افق نگاه خـود مطرح ساخته فرمود:
(رضيت بالله ربا و بـك يا ابـتاه نبـيا و بـابـن عمى بـعلا و وليا) (10);
خشنودم كه خدا پـروردگار من است و تـو اى پـدر پـيامبـر من و پـسرعمويم على(ع)شوهر و امام من است. احترام فاطمه(س)بـه سخنان پـدر در صحنه هاى مختـلف زندگانى او احساس مى شد و نشان روشنى از تـسـليم آگـاهانه و هوشـيارانه وى بـود. از اين رو در عـرصـه هاى گوناگونى اين جمله را به پدر عرض مى كرد كه:
(يا رسول الله! انت اولى بماترى(11 ) ;
اى رسول خدا شما از من سزاوارترى كه اظهارنظر كنى.

نقش تربـيتى پيامبـر(ص)و عاطفه شديد فاطمه(س)بـه رسول الله(ص)

فاطمه(س)با نگاهى فراتر از ظواهر زودگذر زندگى و برتر از رشد و شكوفايى ابعاد عقلانى افراد جـامعه, بـه جـلوه تـربـيتـى رسول خـدا(ص)اشـاره كرده و رسـالت سـعادتآفرين آن حـضرت را اين گونه توصيف مى كند:
(ابـوا هذه الامه محمد و على ـ عليهماالسلام ـ يقيمان اودهم و ينقذانهم من العـذاب الدائم ان اطاعـوهما و يبـيعـانهم النعـيم الدائم ان وافقوهما(12 ) ;
پيامبر و على ـ درود خداوند بـر آنان و دودمان پاكشان بـاد ـ دو پدر امت اسلام هسـتـند, كجـيها را راسـت و انحـرافات را اصلاح مى كنند, اگر مردم اطاعت نمايند آنان را از عذاب جـاويدان نجـات مى دهند و اگر همراه و ياورشان بـاشند, نعمتـهاى هميشگى خداوندى را ارزانيشان مى دارند.

احمدا ذات تو و حيدر يكى است
شهر با دروازه و با در يكى است
تو مدينه علمى و حيدر درست
پس كليد دانش تو حيدر است
مصطفى گر گل كند, عطرش على است
مصحف احمد به هر سطرش على است

شناخت روشنگرانه زهراى عزيز نسبت بـه رسول خدا(ص), افزون بـر رابطه پدر و فرزندى, نشانگر شناخت و بينش عقلى, بصيرتى و قلبـى به دور از هر گونه احساس زودگذر بـود. از اين رو يكايك واژه ها و عبـارات وى تـابـشى از آفتـاب معرفت نسبـت بـه مقام (عصمت) , (رسـالـت) , (ولايت) و (امامت) اسـت. اين ماجـراى درسآموز نمونه اى از حوادث فراوان آن زمان است:
در روزهاى واپسين زندگانى, رسول اكرم(ص)به منبر رفته, فرمود:
(هر كس از من طلبـى دارد, درخواست كند.) بـراى آنكه سخن آن حضرت به گوش تمامى افراد برسد و همه آنان بتوانند حق خود را از پيامبـر(ص)طلـب كـنند, بـلال در كـوچـه هاى مـدينه فـرياد مـى زد: (هذا محـمد يعطى القصاص من نفسه قبـل يوم القيامه) ; مردم! اينك اين محـمد است كه مى خواهد قبـل از روز قيامت قصاص شود, هر كس حقى از او طلب دارد بخواهد.
مردى در مسجد بلند شد و گفت: اى رسول خدا! شما در جنگ بدر كه صف سربازان را تـنظيم مى كرديد, بـا شلاق خودتـان بـر شكم لخت من زديد.
پيامبر(ص)فرمود: بيا قصاص كن.
آن مرد گفت: همان شلاق را بياوريد. رسول خدا(ص)بـه بـلال اشاره فرمود تـا از خـانه فاطمه ـ عليهاالسـلام ـ شـلاق روزهاى جـنگ را بياورد. وقتى بلال بـه در منزل زهرا(س) رسيد, در را كوبـيد و پس از آن شلاق روزهاى جنگ بدر را طلبيد. ناگاه اضطراب و آشوب تمامى وجود فاطمه(س)را فرا گرفته فرمود:
(اى بلال! پدرم بـا شلاق روزهاى جنگ چه مى خواهد بـكند؟ الان كه روز جنگ نيست؟)
بلال آنچه را كه در مسجد گذشت, از قصاص يكى از اصحاب بـر بـدن پـيامبـر(ص)بـيان كرد. زهراى مرضـيه(س)ناله اى از صـميم دل زد و فرمود:
(واى از اين غم, بـراى غم و اندوه تو اى پدر بـزرگوارم, غير از تو چه كسى سرپرست فقرا و تهيدستان و در راه ماندگان است؟ اى دوست خدا و دوست همه دلها! اى بلال! به فرزندانم حسن و حسين بگو نزد آن مرد بـروند تـا از آنان قصاص كند و نگذارند پـيامبـر را قصاص نمايد.) (13)
بـى گمان هر يك از ما كمتـر اين جمله پـرسوز و درد و سرشار از عشق و عاطفه را شنيده ايم كه شخصى بـه محبـوب خود بـگويد: (قلب مرا از جا كندى و جگرم را سوزاندى!)
اما در لحظه هاى غمبار رحلت پيامبر اكرم(ص)كه اهل بـيت آن حضرت با چشمانى اشكبار و قلبى دردآلود, اطراف بـستر رسول خدا(ص)حلقه زده بـودند و غروب خـورشـيد رسـالت را نظاره مى كردند, ناگاه آن حضرت خواست سخنى بـفرمايد, اما نتـوانست و در حـالى كه مى گريست بى رمق در بـستر افتاد. فاطمه(س)بـا مشاهده اين منظره بـه فرياد آمد و فرمود:
(اى رسول خدا! همانا قلب مرا از جا كندى و جگرم را سوزاندى, آنگاه كه گريه تو را مشاهده كردم, اى بـزرگ پـيامبـران از حضرت آدم تا كنون, اى امين پروردگار, اى فرستاده و پيامبر خدا ...) (14)

فلسفه بعثت رسول خدا(ص)و بيان زحمات پيامبر(ص)

آشنايى هر يك از ما بـا مبـانى وحيانى بـعثت, رسالت, امامت و عصمت, نقشى بـنيادين در استوارى فكر و فرهنگ نابـمان دارد و ما را چونان صخره اى سنگين و پـا بـر جا در بـرابـر توفان شبـهات و اشكالات نموده كه كوچكتـرين آسيبـى بـه بـاورهاى دينى مان نخواهد رسـيد. از آن سـو دشمنان هيچ گاه چـشم طمع خـود را بـه سـوى ما ندوخته, نگاه ابزارى براى هموار ساختن راه خود بـه ما نمى كنند. دخـت آفتـاب, زهراى مرضيه ـ عليهاالسلام ـ در فرازى از خـطبـه نخست خـود در مسجـد مدينه كه نقاب از چـهره خـوش سخـنان زشت نيت برگرفت, رسول اكرم(ص)را ابتدا (بنده خداوند) , سپس (فرستاده او) دانست و بـينش خويش را در بـاره فلسفه بـعثـت آن حضرت اين گونه بيان فرمود:
(گواهى و شهادت مى دهم كه پـدرم (محمد(ص ) بـنده و فرستاده اوست, و قبل از آنكه او را بيافريند, برگزيد و پيش از پيامبـرى تشريف انتخاب بخشيد و به نامى او را ناميد كه سزاوار او بـود و اين هنگامى بـود كه آفـرينش از ديده نهان بـود, از بـيم و تـرس پنهان و در پهنه بيابان عدم سرگردان. پروردگار بـزرگ پايان همه كارها را دانا بود و بر دگرگونيهاى روزگار بينا و به سرنوشت هر چيز آشنا.
محمد ـ درود الهى بـر او خاندان پاكش بـاد ـ را بـرانگيخت تا كار خود را به اتمام رساند و آنچه را كه مقدر ساخته انجام دهد. پـيغمبـر(ص)ديد: هر فرقه اى دينى بـرگزيده و هر گروه در روشنايى شعله اى خزيده و هر دسته اى به بـتى عبـادت مى كنند و همگان خدايى را كه مى شناسند, از خاطر برده اند.)
در پـى بـيان فلسفه بـعثـت, فاطمه ـ عليهاالسلام ـ بـه تـشريح فهرستى از فعاليتها و زحمات رسول خدا(ص)پـرداختـه فرمود: (پـس خداوند بـزرگ تاريكى ها را بـه نور پدرم محمد ـ صلى الله عليه و آله و سـلم ـ روشـن سـاخـت و دلها را از تـيرگى كفـر دور كرد و پـرده هايى كه بـر ديده ها افتاده بـود, به يك سو انداخت.) (15)

تلاش فراوان در جلب رضايت و هدايت رسول خدا(ص)

پيشـوايان فكرى فرهنگى و دينى جـامعه و پـيروان پـاك سـرشـت و دين باور آنان, رسالتـى بـرجستـه ـ نسبـت بـه ديگران ـ در حفظ و حراست از گنجينه هاى معرفتـى از دستـبـرد نااهلان و تـحريف حقايق داشـتـه و عـلاوه بـر آن در راه افزايش شـور مذهبـى و اميد دينى خداجويان وظيفه اى برتر دارند. از اين رو هماره بـايد در دفاع از حريم مقدسات كوشاتر بوده و نسبـت بـه حساسيتهاى جامعه در بـاره شيوه زندگى بينا باشند. گاه بهره هاى مادى و امكانات عادى زندگى كه براى بسيارى از خانواده ها دارايى طبيعى و قابـل قبـولى است, براى بـرخى از چهره هاى الگو, نوعى نقص و عيب محسوب مى شود, گرچه آن امكانات و اين داراييها از راه حـلال بـه دست آمده بـاشد. از اين رو بى توجهى بـه ظرفيتها, حساسيتها و نوع نگرش جامعه ـ كه در اصطلاح فقهى (خلاف مروت) نام گرفتـه ـ تـاءثيرگذار خواهد بـود.
قناعت بـه حـداقل زندگى از سـوى اسـوه هاى انسـانهاى مذهبـى و هم سويى بـا اقشار مختلف كم درآمد و آسيب پذير, شيوه شايسته اى است كه از زمان رسول خدا(ص)و فاطمه زهرا(س) وجود داشته است و هماره صالحان و پاكان جامعه بدان چشم اطاعت داشته و پيروى تمام عيارى كرده اند. بـا هم از ماجـراى بـازگشت رسـول خـدا(ص)از سـفر آگاه مى شويم تا بهتر نسبت به چنين سنت حسنه اى بنگريم.
رسول اكرم(ص)هر گاه به مسافرتى مى رفت, با فاطمه(س), خداحافظى مى كرد و چون از سفر بـازمى گشت, نخـست بـه ديدن دخـت عززيز خـود مى شتافت.
در يكى از مسافرتهاى پيامبـر(ص), زهراى مرضيه(س), دو دستبـند نقره, يك جفت گوشواره و يك پـرده بـراى در منزل خود تـهيه كرده بود. رسول گرامى اسلام(ص)چون از مسافرت بـازگشت بـه ديدار فاطمه شتافت اما اين بار توقف طولانى نكرده, پـس از ديدن پـرده خانه و زيورآلات ساده دختـر خود بـه سوى مسجـد رهسپـار شد. فاطمه(س)بـا هوشيارى خاص خود از ناراحـتـى پـدر آگاه شده, بـدون كوچـكتـرين درنگى, تمامى اشياء را جمع كرده, خدمت رسول خدا(ص)فرستاد و عرض كرد: (يا رسول الله! تقراء عليك ابـنتك السلام و تقول: اجعل هذا فى سبيل الله) ;
اى رسول خدا! دخترت بـر تـو سلام مى فرستـد و مى گويد اين اشياء اندك را نيز در راه خدا انفاق كن.
پيامبر اكرم(ص)پس از مشاهده بخشش و ايثار زهراى عزيز سه بـار فرمود:
(فداها ابوها) ; (16)پدرش فداى او باد.
ناگفته نگذريم كه برخى از پژوهشگران و صاحب نظران, اين ماجراى تاريخى را از بنيان رد كرده و با تحقيقى افزون تر بخش نخست چنين حادثه اى را بـراى يكى از همسران پيامبـر(ص)دانسته است. بـهترين شاهد روشنگرى كه در اين زمينه ارائه كرده اند آن است كه حـساسيت بسيار فاطمه(س)به گونه اى بود كه مراقبـت خاصى مى نمود تا مبـادا كوچكترين رنجش خاطرى از سوى او براى پيامبـر اكرم(ص)ايجاد شود, از اين رو هنگامى كه پـيام خداوند بـه اطرافيان رسول خدا(ص)نازل شد كه:
(لا تـجـعلوا دعاء الرسول بـينكم كدعاء بـعضكم بعضا) ; (17) اى مسـلمانان! فـرسـتـاده الهى را آن گونه كه همديگر را صـدا مى زنيد, مخوانيد,
فاطمه(س)از ترس اينكه مبادا پيامبر(ص)را (اى پدر) بـخواند, همچون ديگران (يا رسول الله) صدا مى زد. يك بار و يا دو بـار و يا سه بار كه اين گونه پدر را خطاب كرد, پيامبـر(ص)رو بـه دختر خود كرده فرمود:
(اى فاطمه! اين آيه در بـاره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است. فاطمه جان! تو از من هستى و من از تو. اين آيه بـراى ادب كردن ستمكاران و جاهلان و درشت خوى قريش, انسانهاى خودخواه و متكبر, نازل شده است.
دخترم, تو مرا بـا جمله (اى پدر) خطاب كن كه مايه حيات قلب من است و خداوند را خشنود مى كند) .(18)
به يقين توجه فراوان آن حضرت نسبت به جلب رضايت رسول خدا(ص), مانع انجام عملى ـ گرچه غير گناه اما ناراحت كننده پيامبـر(ص)ـ خواهد بـود. از اين رو, قسمت نخست آن حـادثـه ـ هرچـند آموزه هاى تربـيتى اجتماعى از سوى رسول خدا(ص)و دختر گرانقدر آن حضرت بـه همراه دارد قابـل نقد است, زيرا بـا سيره زندگانى آن پاك بـانو هم سو نبوده و نخواهد بـود. پاك بـانويى كه در راه هدايت يابـى از رسالت رسول خدا(ص), در سخنى معرفتآموز فرمود:
(حبـب الى من دنياكم ثـلاث: تـلاوه كتـاب الله و النظر فى وجه رسول الله و الانفاق فى سبيل الله) ; (19)
از دنياى شما سه چيز محبوب من است: تلاوت قرآن, نگاه بـه چهره رسول خدا و انفاق در راه پروردگار.
نگاه جـستـجـوگر فاطمه در غوغاى زيورهاى زندگى و دل مشغوليهاى ناپايدار آن, تـنها سه قله قداست را نگريستـه, زيرا در يكى سخن خداوند را با گوش جان مى شنود و خود را مخاطب خداى خويش مى سازد, در ديگرى ارتباطى هدايتآفرين و سعادت بخش با رسالت پيدا مى كند و از ظاهر چهره پـيامبـر(ص)بـا ژرفاى رسـالت حـضرت هم سـو شده بـه جاودانگى دست مى يابد و از انفاق در راه خدا, سيرى صعودى از خلق بـه حـق كرده و تـمامى زندگى خويش را از پـروردگار خود مى شمرد.

آفاق معرفت در آسمان دل و ديده فاطمه(س)

پيشتر اشاره اى بـه واپسين لحظات زندگانى رسول خدا(ص)داشتيم و از سخن فاطمه زهرا(س)با پدر گفتيم كه خبـر از نالان بـودن قلب و سوزان بـودن جگر خود داد و از اينكه سرشك ديدگان رسول خدا(ص)را مشاهده كرده است, چـنين اندوهناك بـود. اينك سخنان آيينه گون آن بـانوى والامقام را بـيان مى كنيم كه يكايك حوادث پس از رحلت پدر را بازگو مى كرد و مى گفت:
اى رسول خدا! پس از تو چه بـر سر وحى الهى و آيات قرآن خواهد آمد؟
پس از تو چه بر سر على خواهد آمد؟ او كه برادر تو و ياور دين توست.
پـس از تـو چـه مصيبـتـها و خواريها كه بـر ما خواهد بـاريد؟ پس از تو چه بر سر فرزندانم خواهد آمد؟
آنگاه خود را در آغوش پدر افكند, پدر را بـوسيد و بـا اشكهاى بى تاب خود, گونه هاى پدر را شستشو داد.
رسول خدا درود خداوند بـر او و خاندان پاك وى بـاد ـ در اين هنگام دست فاطمه ـ عليها السلام ـ را در دست على ـ عليه السلام ـ گذارد و فرمود:
(عـلى! فـاطمه امانت الهى و امانت من در دسـت تـوسـت, از او محافظت كن) .(20
و لحظاتى بعد روح قدسى او بـه سوى ملكوت الهى پرواز كرد و در عالم قرب, قرار يافت.
از آن زمان تـا آخرين لحـظه حـيات, سخنانى از فاطمه(س)در دست است كه در يكايك آنان, آفاق معرفت آن پـاك بـانو در بـاره عظمت, قداست و شخـصيت رسول الله ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ مشاهده مى شود كه آگاهى و تـوجـه عميق ما زمينه سـاز ره تـوشه هاى ارزشمند دانش و بينش براى امروز و فرداى حياتمان خواهد بود.
نخستين سخن زهراى مرضيه پس از رحلت پيامبـر(ص)اين جمله بـود:
(انا لله و انا اليه راجعون, انقطع عنا خبـر السماء(21), يا ابتاه الى جبرئيل ننعاه) (22);
همه از خـداييم و بـه سوى او بـاز مى گرديم ـ آه كه بـا رفتـن پيامبـر(ص)ـ رشته وحى و اخبـار آسمانى قطع گرديد, اى پدر پس از تو بايد شكوه هاى دل را به جبرئيل بازگو كرد.
پس از مراسم تدفين, عزت و عظمت بى كران رسول اكرم(ص)آنچنان در انديشه روشن فاطمه(س)چشمگير مى نمود كه رو بـه انس كرده, فرمود:
(يا انس! اء طابت انفسكم ان تحثوا على رسول الله ـ صلى الله عليه و آله و سلم ـ التراب؟!) (23);
اى انس, آيا دلتـان آمد ـ و چـگونه راضى شديد ـ خـاك بـر روى رسول خدا بريزيد؟
و در پى آن جهان را پس از غروب خورشيد رسالت رسول خدا(ص)اينچنين توصيف مى كرد:
(افق دور آسمانها غبارآلود شد. خورشيد گرفت و صبـح و عصر ما هر دو تـاريك گرديد; زمين پـس از رحلت پـيامبـر(ص), اندوهناك و اسفناك اوست و سخت بر خود مى لرزد; در غم رحلت پيامبر اسلام بايد شرق و غرب عالم بـگريند و قبـيله مضر و تـمامى قبـيله هاى يمن ـ قبـايل دور و نزديك ـ سزاوار است كه اشك بـريزند; بـايد كوههاى بلند و خانه خدا كه داراى پرده كعبه و ركنها است بـر رحلت سفير خداوند سرشك غم ببارند; اى خاتم پيامبران كه روشنايى تو مبـارك است! درود خـداوندى كه فرستـنده قرآن است, بـر تـو بـاد!) (24)
در گفته هاى گرانسنگ ديگرى آرامش, امنيت و هدايت را بركت وجود رسول خدا(ص) دانستـه و او را چونان بـاران رحمتـى از آسمان لطف خداوندى معرفى مى كند و يا همانند ماه شب چهارده ـ در روشنى بخشى زمين ـ و چراغ روشن زندگانى ـ در هدايت انسانها از تاريكى ظلمت و ضلالت ـ دانسـتـه كه بـا وفات او چـشمان زهرا چـون ابـر بـهار مى گريند(25); كسى كه خلقت او بىآلايش, اخلاق وى بـى غل و غش, ريشه تبارش والا و نسب او سرآمد تمامى نسبـتهاى فاميلى بـوده است. پس سنگينى اندوه فقدان پيامبـر(ص) آنچنان عظيم دانسته كه ا گر بـر روزهاى روشن ريختـه مى شد, مانند شب, تـيره و تـار مى گرديد(26):

به جانم ريخته چندان غم و درد مصيبتها
كه گر بر روزها ريزند, گردد تيره چون شبها

ديده روشنگر و قلب لبريز از بصيرت و باطن بين فاطمه(س)چنان به ماوراى جلوه هاى زندگى توجه داشته كه خبـر از حقايق پـنهان هستى مى دهد. از اين رو آن بانوى بهشتى خطاب به پدر مى گويد:
(اى رسول خـدا! اى بـنده بـرگزيده حـق و اى پـناه يتـيمان و مستضعفان. كوهها و حيوانات و پـرندگان بـر تو مى گريند, زمين هم پـس از گريه آسمان گريست. شهر مكه و ركن و شعر و سرزمين بـطحاء اشكها بـارند. محراب و محل درس قرآن در صبـح و شام از فراق تـو گريه دارند و اسلامى كه در ميان امت تـو غريب و تـنها مانده است بر تو مى گريد. پدرجان! اگر منبرت را بـنگرى خواهى ديد كه پس از نور و روشنايى, ظلمت و تـاريكى بـر آن بـالا مى رود.(27)اندوه من پيوسته بر تو تازه است و قلب من به خدا سوگند, عاشقى سرسخت است و گرفتگى و اندوه من براى تو هرگز از بين نمى رود. فاجعه از دست دادنت سبـبـى بـزرگ است و تسلى و بـردبـارى از من دور شده, پـس گريه ام هر دم تازه است(28). ...)
و سرانجام سنگينى مصيبـت و بـزرگى عظمت رحلت رسول الله از يك طرف, آوار ستم ستمگران و زنده شدن ارزشهاى جاهلى از سوى ديگر و در كنار اين دو تهاجم و تجاوز به حريم ولايت, فشار اندوه و غربت و درد فاطمه زهرا(ع)را آنچنان سخت و سنگين كرده بـود كه رو بـه سوى خداى خود كرده, لب بـه شكوه گشود و عرض كرد: (پـروردگارا! بـه سوى تو شكايت مى كنم اندوه از دست دادن پيامبـر و فرستاده و برگزيده ات را, و بـه تو شكايت مى كنم از ارتداد امت پيامبـر(ص)و اين كه حق ما را از ما بـاز داشتند, همان حق ـ ولايت و رهبـرى ـ را كه در قرآن كريم, خود بـر پيامبـر اسلام و بـا زبـان او نازل فرمودى) (29)
و در سخنان آخرين خود از خداى خويش آرزوى مرگ كرد:
(يا رب انى قد سـئمت الحـياه و بـرمت بـاهل الدنيا فالحـقنى بابى. الهى عجل وفاتى سريعا) (30);
پـروردگارا! از زندگى خسته و روىگردان شده ام و از دنيازدگان, بلاها و مصيبتهاى ناگوار ديدم. خدايا مرا به پدرم رسول خدا متصل گردان و مرگ مرا زود برسان!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پى نوشت :
1 ـ سوره اعراف, آيه 203, رك :تفسير البـرهان, ج2, ص;56 صافى, ج2, ص;262 الميزان, ج8, ص382.
2 ـ ترجمه منظوم قرآن مجيد, اميد مجد, ص176.
3 ـ سوره احزاب, آيه 21, نك: تـفسير اطيب البـيان, ج10, ص;489 مجمع البيان, ج8, ص;349 نمونه, ج17, ص241.
4 ـ ديوان حافظ, غزل ش 463.
5 ـ ر.ك: كشـف اللالى, صـالح بـن عـبـدالوهاب بـن عـرئدس; ملتـقى البحرين, ص;14 الـجـنه الـعـاصـمه, آيت الـلـه ميرجـهانى, ص148.
6 ر.ك: على و الحـاكمون, دكتـر محـمد صادقى, ص54, رسول الاسلام فى الكتب السماويه(عظمت اهل بيت(ع) .
7ـ نك: سوره اعراف, آيه 157, ر.ك: تفسير ابـن كثير, ج2, ص;251 تفسير اثنى عشرى, ج5, ص476.
8ـ سوره صف, آيه 6.
9ـ ر.ك: مناقب, ابن شهر آشوب, ج3, ص;344 در بـحر المناقب, ص;5 احـقاق الحـق, قاضى نور الله شوشتـرى, ج3, ص;344 مختـصر تـاريخ دمشق, ج17, ص133.
10ـ نك: احـقـاق الحـق, ج5, ص117 و ;273 بـحـارالانوار, عـلامه مجلسى, ج43, ص;149 مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص344.
11 بـحارالانوار, ج43, ص99, تـفسير البـرهان, ج4, ص;247 كتـاب عوالم, ج11, ص283.
12ـ تفسير ـ منسوب بـه امام عسگرى(ع)ـ ص;330 تفسير البـرهان, ج3, ص;245 بحارالانوار, ج23, ص259, ح8.
13ـ امالى صدوق, ص;376 احقاق الحق, ج9, ص403(پـاورقى); محجـه البـيضاء, ج8, ص;276 المعجم الكبـير, علامه طبـرانى, ص;135 روضه الاحباب, علامه دشتكى, ص602.
14ـ خـصـائص الائمه, سـيد رضى, ص;41 كتـاب عوالم, ج11, ص399 و ;595 الطرف, على بن موسى بن طاووس, ص25 تا 27.
15ـ الشافى, سـيد مرتـضى, ص;231 طرائف, سـيد بـن طاووس, ص;263 معانى الاخبـار, شيخ صدوق, ص;354 مروج الذهب, مسعودى, ج2, ص311.
16ـ مناقب ابـن شهر آشوب, ج3, ص;343 امالى صدوق, مجلس 41, ح7, ص;141 عوالم, ج11, ص586 و ص130.
17ـ سوره نور, آيه 63.
18ـ (قولى يا ابـه فانها احـيى للقلب و ارضـى للرب) ; ر.ك: مناقب ابـن مغـازلى, ص;365 كوكب الدرى, ج1, ص;150 بـحـارالانوار, ج43, ص32 و ;33 مناقـب ابـن شـهر آشـوب, ج3, ص;320 مـناقـب ابـن مغازلى, ص364.
19ـ نك: وقايع الايام خيابانى, جلد صيام, ص295.
20ـ بـحـارالانوار, ج22, ص;484 كتـاب عوالم, ج11, ص399 و ;595 الطرف, ص25 تا 27(با تغيير در چينش عبارات).
21ـ احقاق الحق, ج10, ص;435 موده القربى, ص103.
22ـ صحـيح بـخارى, ج5, ص15 و ج6, ص;18 سنن الدارمى, ج1, ص;40 مناقب ابـن شهر آشوب, ج1, ص;152 تـاريخ خطيب بـغدادى, ج6, ص;262 سـنـن بـيهقـى, ج3, ص409 و ج4, ص;71 صـحـيح نـسـائى, ج1, ص261.
23ـ صحيح بخارى, ج5, ص;15 مستدرك حاكم, ج1, ص381 و ج3, ص;163 سنن الدارمى, ج1, ص40.
24 سيره نبـوى, زينى دحلان, ج3, ص;364 نور الابـصار, ص;53 كتاب عوالم, ج11, ص;455 موده القربى, ص103, عيون الاخبـار, ج2, ص;340 اعلام النساء, ج4, ص;113 اهل البيت, توفيق ابـوعلم, ص165 و 164.
25ـ احقاق الحق, ج10, ص;433 شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد, ج4, ص93 و ج2, ص17.
26ـ فصول المهمه ابـن صبـاغ, ص;141 مناقب ابـن شـهر آشـوب, ج1, ص;242 اعـلام الـنـسـاء, ج1, ص;1205 احـقـاق الـحـق, ج10, ص435.
27ـ رياحـين الشريعه, ج1, ص;249 كوكب الدرى, ج1, ص;241 وسيله النجاه, ص;28 احقاق الحق, ج19, ص160.
28 بـحـارالانوار, ج43, ص;176 كـوكـب الدرى, ج1, ص;240 كـتـاب عوالم, ج11, ص486.
29ـ حـليه الابـرار, ج2, ص;652 بـحـارالانوار, ج53, ص19 و ج43, ص183 و 214.
30ـ رياحـين الشـريعـه, ج1, ص;249 احـقـاق الحـق, ج19, ص;160 بـحـارالانوار, ج43, ص;177 كوكب الدرى, ج1, ص;241 كتـاب عـوالم, ج11, ص487(با استفاده از كتاب نهج الحياه, تـاءليف محمد دشتـى).