گریه ومنافع آن
منافع گريه بر بدن و روان انسان
نوشتهاند اگر كسى بخواهد رقّت قلب پيدا كند، نازك دل شود، كه فرض كنيد در در نماز شنيدن مصائب اهلبيت عليهم السلام خوب گريه كند، گريهاى كه ثابت شده كه در حكم دارو است.
من براى كسى كه از آمريكا به ايران آمده بود، نيم ساعت درباره گريه صحبت كردم. به من گفت: يعنى شما مىتوانيد هر شب گريه داشته باشيد؟ گفتم: بله، خيلى از مردها و زنهاى ما هنور نماز شب مىخوانند و در آن، خصوصاً در ركعت آخر و در قنوت نماز وتر، در «يا رب يا رب» و «العفو» گفتن، بسيار گريه مىكنند. ماه رمضان، شبهاى احيا، محرم و صفر، شهادت ائمه و فاطمه زهرا: گريه مىكنند. گفت: پس شما بايد خيلى سالم باشيد. گفتم: اتفاقاً خيلى از مردم ما سالم هستند. بيمارىهاى غربىها و آمريكايىها را ندارند. نه از نظر بدن و نه از نظر روح. ما به اندازه كشورهاى غربى، ديوانه، داراى ضعف عصبى، افسرده و خودكشى نداريم. افرادى كه دچار اين مسائل مىشوند، در زندگى خود خلأ دارند. بعد گفت: در آمريكا چند سال است كه دكترهايى تربيت شدهاند و در مطب مىنشينند، مريض كه مىآيد، پروندهاش را روى تخصّص خود تكميل مىكنند، بعد به مريض مىگويند: شما چند روز، جاى خلوتى را پيدا كنيد كه راحت گريه كنيد، آن وقت خوب مىشويد.
دارو بودن گريه
گفتم: پس بشنو از جلال الدين مولوى كه در هفتصد سال قبل، در قرن ششم و هفتم، براساس معارف اسلامى فرموده:
گريه بر هر درد بىدرمان دواست چشم گريان، چشمه فيض خداست
كلمه دوا، خيلى جالب است. در قرآن نيز آمده است:«أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقّ» دو چشم آنان فراوان اشك مىريزد، براى معرفتى كه به حق پيدا كردهاند.
تا نگريد ابر كى خندد چمن تا نگريد طفل كى جوشد لبن
اين گريه را چه كسى به بچه ياد داده است كه تا به دنيا مىآيد، گريه مىكند؟ تا گرسنه مىشود، تا به او اخم مىكنند، تا بر سرش داد مىكشند، گريه مىكند. اين اسلحه را چه كسى به او داده است كه از خودش دفاع كند؟ اگر گريه خوب نبود كه به ما نمىدادند.
رحمت خدا بر گريه كنندگان
امام صادق عليه السلام مىفرمايد: بچه كه به دنيا مىآيد، تا مدتى جلوى گريهاش را نگيريد. عرض مىكنند: براى چه؟ چون مادرها مىخواهند بچه را ساكت كنند، حضرت مىفرمايد: بچهاى كه طبيعى گريه مىكند، براى دستگاه تنفسش مفيد است و گريه سمهاى بدن او را خارج مىكند. گريه فشار غصّه را و افسردگى را كم مىكند.
تا نگريد كودك حلوا فروش بحر رحمت در نمىآيد به جوش
اين شعر برگرفته از داستانى است: مردى مرد و چند بچه يتيم از او به جا ماند. مادر از سرمايه پدر، جز مقدارى آرد بيشتر نداشت. از آن آرد حلوا درست كرد، به بزرگترين فرزندش كه نوجوان بود داد، گفت: عزيز دلم! اين حلوا را ببر بفروش، پولش را بياور تا خرجى خود را اداره كنيم، با اضافهاش دوباره آرد مىخريم و حلوا درست مىكنيم. بچه صبح حلوا را آورد اما تا شب كسى نخريد. آن زمانها مغازهها را زود مىبستند. داشتند مغازهها را مىبستند كه بروند. اين بچه ديد هوا دارد تاريك مىشود و مردم مىروند. شروع كرد بلند بلند گريه كردن. تاجرى آمد رد شود، دلش سوخت، گفت: چرا گريه مىكنى؟ داستان را گفت. تاجر گفت: من همه حلواها را مىخرم.
منبع:دارالعرفان